كهيعص کاف. ها. يا. عين . صاد
ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا [اين] يادي است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده اش زکريا
إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِيًّا آنگاه که پروردگارش را آهسته [و آرام] ندا کرد.
قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده است. و شعله هاي پيري سر مرا فرا گرفته است و پروردگارا! هرگز در دعايت نااميد نبوده ام.
وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا و من پس از خود از بستگانم بيمناکم، و همسرم نازا بوده است، پس از نزد خويش جانشيني به من ببخش.
يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا که از من و از آل يعقوب ارث ببرد، و اي پروردگار! او را پسنديده قرار ده.
بسم الله الرحمن الرحيم
(2) (﴿ذِكۡرُ رَحۡمَتِ رَبِّكَ عَبۡدَهُۥ زَكَرِيَّآ﴾) این یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بندهاش زکریا، آن را برای تو حکایت میکنیم و به تفصیل بیان میداریم تا حالتِ پیامبرش زکریا، و آثار شایسته و مناقب زیبای او شناخته شود. داستان او پند و عبرتی است برای عبرت آموزان، و الگویی است برای کسانی که پیروی میکنند. نیز توضیح و بیان رحمت خداوند نسبت به دوستانش، و اینکه این رحمت را به چه صورت به دست آوردهاند، محبت خداوند را بهبار میآورد و باعث میشود که ذکر و معرفت الهی در دل جای گیرد، و انسان را به خدا برساند. خداوند زکریا ـ علیه السلام ـ را برای رسالت و وحی خویش برگزید، و او چون دیگر پیامبران انجام وظیفه نمود، و بندگان را به سوی پروردگارش فراخواند، و آنچه خدا به او آموخته بود به آنها آموخت، و در زندگی خود برای آنان خیر و صلاح میخواست و در پی آن بود که بعد از مرگش نیز در خیر و صلاح زندگی کنند، مانند دیگر برادران پیامبرش و پیروانشان که خیرخواه مردم بودند.
(3 - 4) اما وقتی زکریا دید که ناتوان و ضعیف شده است، و ترسید کسی را پس از مرگش نیابد که در دعوت مردم بهسوی پروردگار و اندرز گفتن آنها، جانشین او باشد؛ به درگاه پروردگارش از ضعف و ناتوانی ظاهری و باطنیاش شکایت کرد، و پروردگارش را پنهانی ندا داد تا ندا و دعایش کامل تر و بهتر و مخلصانهتر باشد. پس گفت: (﴿ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي﴾) پروردگارا! استخوانهایم ضعیف و سست شدهاند. و هنگامی که استخوان -که ستون بدن است- سست شود، بدن نیز ضعیف و سست میگردد. (﴿وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا﴾) و شعلههای پیری، سر مرا فرا گرفته است؛ زیرا موی سفید، دلیل ناتوانی و پیری است، و پیام آور مرگ و هشدار دهندۀ آن است. زکریا از ضعف و ناتوانیاش به خدا متوسل شد، و این از بهترین وسیلهها برای تضرّع و زاری به درگاه خداوند میباشد؛ چون اظهار ضعف و متوسل شدن به ناتوانی، بر این دلالت مینماید که بنده از حرکت و قدرت خود تبرّی میجوید، و به قدرت الهی دل بسته است. (﴿وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا﴾) و پروردگارا! هرگز چنین نبوده که در دعاهایی که کردهام مرا محروم و ناکام نمایی، بلکه همواره نسبت به من مهربان بوده، و دعایم را اجابت نمودهای، و همواره الطافت، شاملِ حالِ من شده و احسانت، به من رسیده است. و این، توسّلِ به خدا، به وسیلۀ نعمتهایی است که خداوند به بنده داده، و نیز توسّل به اجابت دعاهای گذشته میباشد؛ بنابراین از کسی که قبلاً احسان نموده، درخواست نمود که احسان خویش را بر او تکمیل نماید.
(5) (﴿وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي﴾) و همانا من میترسم کسانی که بعد از مرگِ من، سرپرستی بنیاسرائیل را به عهده میگیرند، دینت را برپا ندارند و بندگانت را [به سوی تو دعوت] نکنند. به ظاهر چنین برمیآید که او کسی را درمیان بنیاسرائیل نمیدید که شایستگی حمل امانت دین را داشته باشد، و این بیانگر مهربانی و دلسوزی زکریا -علیه السلام- است. و فرزند خواستن او مانند دیگران نبود که فقط برای مصلحت دنیوی فرزند میخواهند، بلکه هدفش مصلحت دین، و ترس ازاین بود که دین ضایع شود، چون کسی دیگر که این شایستگی را داشته باشد، وجود نداشت. و خاندان او، به عنوان سرچشمه رسالت و دینداری معروف بود، و گمان خیر و خوبی از آن میرفت؛ پس زکریا به درگاه خداوند دعا کرد که به او فرزندی بدهد تا پس از او، امور دینی را انجام دهد، و شکایت کرد که زنش نازا است؛ یعنی اصلاً بچهدار نمیشود، وخودش هم به سن فرتوتی رسیده است که در چنان سن و سالی، وجود شهوت و صاحب فرزند شدن، تقریباً غیرممکن بهنظر میآید. (﴿فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا﴾) و از نزد خویش جانشینی به من ببخش، که منظور از این جانشینی، جانشینی و وارث شدنِ در دین و گرفتن میراث نبوّت و علم و عمل است. بنابراین گفت:
(6) (﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِيّٗا﴾) که از من و از آلیعقوب ارث ببرد، و ای پروردگار! او را بندهای شایسته و نیکوکار بگردان که موردِ پسند تو باشد و آن را محبوب بندگانت قرار ده. خلاصه اینکه از خدا خواست تا به او پسری صالح و نیکوکار بدهد تا پس از مرگش، جانشین وی و پیامبری پسندیده نزد خدا و خلق خدا باشد. و این نوع فرزند، بهترین فرزند است؛ و از جمله رحمتهای الهی نسبت به بنده، این است که خداوند فرزندی شایسته به او عطا کند که دارای همۀ خوبیهای اخلاقی و عادتهای پسندیده باشد.