بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ بلکه گفتند: «خوابهاي آشفته و پراکنده اي بيش نيست، بلکه آن را از پيش خود ساخته است بلکه او شاعري است، پس چنان که پيشينيان [با نشانه هايي] فرستاده شدند بايد نشانه اي براي ما بياورد».
مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ پيش از آنان [نيز مردم] هيچ شهري که [اهل] آن را نابود کرديم ايمان نياوردند، آيا اينان ايمان مي آوردند؟
(5) خداوند متعال تهمت زدنِ تکذیبکنندگان را به محمد صلی الله علیه وسلم و قرآنی که آورده است، بیان داشته و میفرماید: آنها درمورد او سخنان دروغینی گفتند، بلکه گفتههای پوچ گوناگونی درمورد وی و قرآن بافتند. پس گاهی میگفتند: (﴿أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمِۢ﴾) قرآن خوابهای آشفته و پراکندهای بیش نیست، و مانند سخن کسی است که در خواب است و نمیداند چه میگوید. و گاهی میگویند: (﴿ٱفۡتَرَىٰهُ﴾) [محمد] قرآن را خود ساخته و پرداخته کرده است. و گاهی میگویند: او شاعر است و آنچه را آورده شعر میباشد. و هرکس کوچکترین شناختی از وضعیت پیامبر داشته باشد، و به پیامش بیندیشد، به طور قطع خواهد دانست که قرآن بزرگترین و بالاترین کلام است، و از جانب خداست، و هیچ انسانی نمیتواند همانند بخشی از آن را بیاورد. چنانکه خداوند دشمنانش را به مبارزه طلبید تا همانند آن را بیاورند. و با اینکه انگیزههای مخالفت و دشمنی با قرآن در وجود آنها زیاد و فراوان بود، اما نتوانستند چیزی مانند آن را بیاورند و با آن مبارزه کنند، و آنها خود این را میدانستند و همین امر، آرام و قرار را از آنها گرفت و خواب را از چشمانشان ربود و زبانهایشان را به یاوهگویی گشود. اما هیچ چیز نمیتواند در برابر حق بایستد. آنها این سخنان را در مورد قرآن میگفتند، چون به آن ایمان نداشتند، و میخواستند کسی را که با آن آشنایی ندارد، از آن دور و گریزان کنند. قرآن بزرگترین معجزهای است که بر صحت آنچه پیامبر صلی الله علیه وسلم آورده و بر صداقت او دلالت مینماید، و همین امر برای تصدیق حقانیت پیامبر کافی است. پس هرکس دلیلی غیر از قرآن بخواهد، و معجزهای دیگر را پیشنهاد نماید، نادان و ستمگر است؛ و مانند این مخالفانِ کینه توز است که آن را تکذیب کردند، و معجزاتی را طلب نمودند که خود پیشنهاد میکردند، معجزاتی که برایشان مضر بود و هیچ مصلحتی برای آنها در بر نداشت؛ چون اگر هدفِ آنها این بود که حق را همراه با دلیلش بشناسند، دلیلِ حق بدون معجزاتی که آنها پیشنهاد میکردند، روشن شده بود؛ و اگر هدفشان این بود که پیامبر را ناتوان کنند، و چنانچه پیامبر معجزات و نشانههایی را که آنان پیشنهاد کردهاند ارائه ندهد خود را معذور بدانند، در این صورت نیز ـ به فرض اینکه نشانههای مورد نظر آنان آورده شود ـ به طور قطع ایمان نخواهند آورد. و اگر نشانههای فراوانی نیز برایشان بیاید، تا وقتی که عذاب دردناک را نبینند، ایمان نخواهند آورد. بنابراین خداوند متعال درمورد آنها فرموده است: (﴿فَلۡيَأۡتِنَا بَِٔايَةٖ كَمَآ أُرۡسِلَ ٱلۡأَوَّلُونَ﴾) پس چنانکه پیشینیان با نشانههایی فرستاده شدند، باید نشانهای برای ما بیاورد؛ یعنی چرا معجزهای مانند شتر صالح و عصای موسی و امثال آن را نمیآورد؟! خداوند متعال فرمود:
(6) (﴿مَآ ءَامَنَتۡ قَبۡلَهُم مِّن قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَآ﴾) پیشینیان به این نشانهها و معجزاتی که پیشنهاد کردند، ایمان نیاوردند؛ و سنت خداوند اینگونه است که هرکس معجزاتی را طلب کند سپس بدان ایمان نیاورد، در این دنیا از گرفتار شدن به عذاب الهی ایمن نخواهد بود. پس امتهای گذشته به این معجزات ایمان نیاوردند، آیا اینها به آن ایمان میآورند؟ اینها چه برتری برآنان دارند؟ و چه خیری در اینهاست که آنان را به هنگام وجود معجزات، به ایمان وادارد؟! این استفهام به معنی نفی است؛ یعنی هرگز ایمان نخواهند آورد.