هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ آيا داستان مهمانان گرامي ابراهيم به تو رسيده است ?
إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ آنگاه که نزد او آمدند و گفتند : سلام گفت : سلام ، شما مردمي ، ناشناخته ايد.
فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِينٍ در نهان و شتابان نزد کسان خود رفت و گوساله فربهي آورد.
فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ طعام را به نزدشان گذاشت و گفت : چرا نمي خوريد ?
فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ و از آنها بيمناک شد گفتند : مترس و او را به فرزندي دانا مژده دادند.
فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ و زنش فريادزنان آمد و بر روي زد و گفت : من پيزالي نازايم.
قَالُوا كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ گفتند : پروردگار تو اينچنين گفته است و او حکيم و داناست.
قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَگفت : اي رسولان ، به چه کار آمده ايد ?
قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ گفتند : ما را بر مردمي ، تبهکار فرستاده اند ،
لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِينٍ تا تکه هاي کلوخ بر سرشان بباريم .
مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ که بر آنها از جانب پروردگارت براي متجاوزان نشان گذاشته اند.
فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ پس همه کساني را که ايمان آورده بودند بيرون برديم.
فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ و در آن شهر جز يک خانه از فرمانبرداران نيافتيم.
وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ و در آن سرزمين براي کساني که از عذاب دردآور مي ترسند نشاني باقي گذاشتيم.
(24) خداوند متعال میفرماید: (﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ﴾) آیا خبر شگفت انگیز مهمانان گرامی ابراهیم به تو رسیده است؟ آن مهمانان فرشتگانی بودند که خداوند آنها را برای هلاک کردن قوم لوط فرستاده بود، و به آنها فرمان داد تا بر ابراهیم نیز گذر کنند. پس آنها به صورت مهمان نزد ابراهیم آمدند.
(25) (﴿إِذۡ دَخَلُواۡ عَلَيۡهِ فَقَالُواۡ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ﴾) آنگاه که بر ابراهیم وارد شدند و گفتند: سلام بر تو، ابراهیم در پاسخ گفت: سلام بر شما. شما گروهی ناشناس هستید، پس دوست دارم که خودتان را معرفی کنید. و تا آنها خود را معرفی نکردند آنان را نشناخت.
(26) (﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ﴾) پس آهسته به سوی خانوادهاش رفت تا از مهمانان پذیرایی کند. (﴿فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِينٖ﴾) سپس گوسالۀ فربهای را آورد
(27)((فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَيۡهِمۡ﴾) و نزد آنان گذاشت تا از آن بخورند. گفت: (﴿أَلَا تَأۡكُلُونَ﴾) آیا نمیخورید؟!
(28) (﴿فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗ﴾) پس وقتی دید که به سوی آن دست دراز نمیکنند در دل خود از آنها احساس ترس و وحشت نمود. (﴿قَالُواۡ لَا تَخَفۡ﴾) آنها گفتند: مترس، و او را به آنچه که برای انجام دادنش آمده بودند خبر دادند. (﴿وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ﴾) او را به فرزندی دانا که اسحاق علیه السلام بود مژده دادند.
(29) (﴿فَأَقۡبَلَتِ ٱمۡرَأَتُهُۥ فِي صَرَّةٖ فَصَكَّتۡ وَجۡهَهَا﴾) وقتی زن ابراهیم مژده را شنید، با خوشحالی و فریاد جلو آمد و سیلیای بر چهرۀ خود زد. این از جنس آن حالتی است که در حالت شنیدن سخن شادی آور و دیدن حالتی که معمول و متداول نباشد به زنان دست میدهد. (﴿وَقَالَتۡ عَجُوزٌ عَقِيمٞ﴾) و گفت: از کجا من فرزندی به دنیا میآورم درحالی که پیر شده و به سنّی رسیدهام که زنان در این سن دیگر فرزند به دنیا نمیآورند؟! در ضمن من نازا و عقیم هستم و اصلاً صلاحیّت باردار شدن را ندارم. پس دو مانع وجود دارد که هر یک از آنها مانع به دنیا آمدن فرزند میشوند. و مانع سوّم را در سورۀ هود بیان کرده است:﴿وَهَٰذَا بَعۡلِي شَيۡخًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عَجِيبٞ﴾ و این شوهرم پیرمردی است. بیگمان این چیز عجیبی است.
(30) (﴿قَالُواۡ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ﴾) گفتند: خداوند این امر را مقدّر و واجب نموده است پس نباید در قدرت الهی تعجّب کرد. (﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡعَلِيمُ﴾) بیگمان، خداوند فرزانۀ داناست؛ یعنی او خدایی است که هر چیزی را در جای مناسبش قرار میدهد و دانایی و آگاهیاش هر چیزی را فرا گرفته است. پس تسلیم فرمان او باشید و سپاس او را در برابر نعمتهایش بهجای آورید.
(31) (﴿قَالَ فَمَا خَطۡبُكُمۡ أَيُّهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ﴾) ابراهیم علیه السلام به فرشتگان گفت: کارتان چیست و چه میخواهید؟ چون ابراهیم فهمید که خداوند آنها را برای کار مهمّی فرستاده است.
(32) (﴿قَالُوٓاۡ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِينَ﴾) گفتند: همانا ما به سوی قومی گناهکار فرستاده شدهایم. و آنها قوم لوط بودند که با شرک ورزیدن به خدا و تکذیب پیغمبرشان و انجام دادن کار زشتِ همجنس بازی که پیش از آنها هیچ یک از جهانیان مرتکب این جنایت نشده بود، جرم و گناه کرده بودند.
(33 - 34) (﴿لِنُرۡسِلَ عَلَيۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن طِينٖ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلۡمُسۡرِفِينَ﴾) تا بر آنان سنگهایی از گل فرو ریزیم، و این سنگها نزد پروردگارت نشاندار شده و بر هر سنگی اسم صاحب آن نوشته شده است؛ چون آنها اسراف کرده و از حد تجاوز کردهاند. ابراهیم با آنها دربارۀ قوم لوط مجادله کرد تا شاید خداوند عذاب را از آنها دور نماید. پس به ابراهیم گفته شد:﴿يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآۖ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَإِنَّهُمۡ ءَاتِيهِمۡ عَذَابٌ غَيۡرُ مَرۡدُودٖ﴾ ای ابراهیم!از این روی بگردان، بیگمان فرمان پروردگارت آمده است و بر آنها عذابی خواهد آمد که بر نخواهد گشت.
(35 - 36) (﴿فَأَخۡرَجۡنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فَمَا وَجَدۡنَا فِيهَا غَيۡرَ بَيۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾) آنگاه کسانی از مؤمنان را که در آنجا بودند بیرون آوردیم. آنجا جز یک خانه از مسلمانان نیافتیم. و آن خانۀ لوط علیه السلام بود، به جز همسرش که او از هلاک شدگان بود.
(37) (﴿وَتَرَكۡنَا فِيهَآ ءَايَةٗ لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ﴾) و در آن برای کسانی که از عذاب دردناک میترسند نشانهای برجای گذاشتیم که از آن عبرت میگیرند، و میدانند که خداوند سختکیفر است و پیامبرانش راستگویند.
حکمتها و احکامی که در این داستان وجود دارد: 1- خداوند متعال بر اساس حکمت خود داستان خوبان و بدان را برای بندگانش نقل کرده تا از آنها عبرت بگیرند، و بدانند که سرانجام آنها چه بوده است. 2- خداوند در آغاز داستان، فضیلت ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ را بازگو کرده است که بر مهم بودن ماجرای او دلالت مینماید. 3- مهمان داری و مهمان نوازی از سنّتهای ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ است که خداوند به محمّد صلی الله علیه وسلم و امّتش دستور داده از آئین او پیروی کنند. و خداوند در اینجا ابراهیم را به خاطر مهمان نوازیاش ستوده است. 4- مهمان باید با عمل و سخن گرامی داشته شود؛ چون خداوند بیان کرد که مهمانان ابراهیم ـعلیه السلامـ گرامی بودند؛ یعنی ابراهیم آنها را گرامی داشت، و خداوند بیان کرد که ابراهیم با عمل و سخن از آنها پذیرایی به عمل آورد، همچنین بیان کرد که آنها نزد ما هم گرامی هستند. 5- خانه ابراهیم ـ علیه السلام ـ پناهگاهی برای مهمانان و مسافران بود؛ چون آنها بدون اجازه وارد خانۀ او شدند امّا ادب را رعایت کرده و ابتدا سلام کردند. ابراهیم نیز سلام آنها را کاملتر از سلامشان جواب داد، چون او جملۀ اسمیهای را ذکر کرد که دالّ بر ثبوت و استمرار است. 6- کسی که نزد انسان میآید یا نوعی ارتباط با او دارد باید خود را معرفی کند؛ چون این کار فواید زیادی دارد. 7- ادب ابراهیم و نرمیاش در حرف زدن که فرمود: (﴿قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ﴾) قومی نا آشنا هستید و نگفت: «أنْکَرْتُکُم» شما را نشناختم. و این دو کلمه با هم فرق دارند که تفاوت آن مشخّص است. 8- شتاب در پذیرایی از مهمان؛ چون بهترین نیکویی، همان است که هرچه زودتر انجام شود. بنابراین ابراهیم خیلی زود و شتابان رفت و خوراک مهمانهایش را آورد. 9- حیوانی که قبل از آمدن مهمان ذبح شده و برای کس دیگری آماده شده است اگر به مهمان داده شود توهینی به او نیست، بلکه این بزرگداشت مهمان است. همانطور که ابراهیم -علیه السلام- چنین کرد و خداوند خبر داد که مهمانانش گرامی بودند. 10- خداوند کرم و سخاوتمندی فراوانی را به ابراهیم ارزانی داشته بود؛ زیرا همواره خوراک در خانهاش آماده و حاضر بود و نیازی نبود که از بازار یا از پیش همسایهها بیاورد. 11- ابراهیم خودش از مهمانانش پذیرایی کرد درحالی که او خلیل خداوند و سردار مهمان نوازان بود. 12- ابراهیم خوراکشان را به آنها نزدیک کرد و پیش آنها گذاشت، و خوراک را در جایی دیگر نگذاشت که به آنها بگوید: بفرمائید، یا بروید غذا بخورید. چون این کار آسانتر و راحتتر بود. 13- ابراهیم با مهربانی با آنها سخن گفت بهخصوص وقتی که غذا را به آنها داد. ابراهیم با مهربانی به آنها گفت: (﴿أَلَا تَأۡكُلُونَ﴾) آیا نمیخورید. و نگفت: بخورید، و یا کلمهای دیگر نگفت. پس کسی که از او پیروی مینماید، باید چنین کلمات خوب و شایستهای را بگوید. مثلاً بگوید: به ما افتخار بدهید، و امثال آن. 14- اگر کسی از کسی ترسید باید ترس را از او دور کند و هراس او را به آرامش تبدیل کند. همان طور که زمانی ابراهیم از فرشتگان ترسید به وی گفتند: (﴿لَا تَخَفۡ﴾) مترس. و او را به آن مژدۀ شادی آفرین خبر دادند بعد از آنکه از آنها احساس ترس نموده بود. 15- شدّت شادی همسر ابراهیم «ساره» به جایی رسید که سیلی بر چهرهاش زد و فریاد برآورد؛ کاری که قبلاً از وی مشاهده نشده بود. 16- خداوند ابراهیم و همسرش ساره را با مژده دادنشان به فرزندی دانا گرامی داشت.