فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا پس به او باردار و حامله گشت، سپس او را با خود به جاي دور دستي برد.
فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا آنگاه درد زايمان او را در کنار تنۀ خرمايي کشاند. گفت:«اي کاش پيش از اين مرده بودم و از يادها فراموش شده بودم»
فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا آنگاه [فرشته] از پايين او، ندا داد که اندوهگين مباش، به راستي پروردگارت پايين تر از تو چشمه اي پديد آورده است.
وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا و تنۀ درخت خرما را بجنبان و تکان بده تا برت و خرماي تازه چيده شده فرو ريزد.
فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا پس بخور و بنوش وچشم را روشن دار، و هر گاه کسي از آدميان را ديدي بگو: من براي خداوند مهربان روزي نذر کرده ام بنابراين امروز با هيچ انساني سخن نخواهم گفت.
(22) وقتی مریم به عیسی ـ علیه السلام ـ باردار شد، از رسوایی ترسید، بنابراین از مردم کنارهگیری کرد و به (﴿مَكَانٗا قَصِيّٗا﴾) جای دوری رفت، و هنگامی که زمان زایمانش فرا رسید، درد زایمان او را به کنار تنۀ درخت خرما کشاند؛ و چون درد زایمان و درد بیخوراکی و بیآبی او را به ستوه آورد، و قلبش از گفتههای مردم دردمند شد، و ترسید که مبادا نتواند شکیبایی ورزد، آرزو کرد که کاش قبل از این حادثه مرده بود، و چیز ناقابل و فراموش شدهای بود، و از یاد و خاطرهها محو میشد. این آرزوی مریم، به خاطر آن حالت پریشان کننده بود؛ و این آرزو، هیچ خیر و مصلحتی برای او دربر نداشت؛ بلکه خیر و مصلحت، در آنچه بود که اتفاق افتاد.
(23) وقتی مریم به عیسی ـ علیه السلام ـ باردار شد، از رسوایی ترسید، بنابراین از مردم کنارهگیری کرد و به (﴿مَكَانٗا قَصِيّٗا﴾) جای دوری رفت، و هنگامی که زمان زایمانش فرا رسید، درد زایمان او را به کنار تنۀ درخت خرما کشاند؛ و چون درد زایمان و درد بیخوراکی و بیآبی او را به ستوه آورد، و قلبش از گفتههای مردم دردمند شد، و ترسید که مبادا نتواند شکیبایی ورزد، آرزو کرد که کاش قبل از این حادثه مرده بود، و چیز ناقابل و فراموش شدهای بود، و از یاد و خاطرهها محو میشد. این آرزوی مریم، به خاطر آن حالت پریشان کننده بود؛ و این آرزو، هیچ خیر و مصلحتی برای او دربر نداشت؛ بلکه خیر و مصلحت، در آنچه بود که اتفاق افتاد.
(24) پس، در این هنگام فرشته او را دلداری داد (﴿فَنَادَىٰهَا مِن تَحۡتِهَآ﴾) و از پایین او را صدا زد. شاید در آن زمان، جبرئیل در مکانی قرار داشته است که پایینتر از مکانی بوده که مریم در آن قرار داشته است. و به او گفت: (﴿أَلَّا تَحۡزَنِي﴾) ناراحت و پریشان مباش؛ زیرا (﴿قَدۡ جَعَلَ رَبُّكِ تَحۡتَكِ سَرِيّٗا﴾) پروردگارت پایینتر از تو چشمهای پدید آورده است که از آن مینوشی.
(25) (﴿وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا﴾) و تنۀ درخت خرما را بجنبان تا بر تو خرمای لذیذ و تازه فرو بریزد.
(26) (﴿فَكُلِي وَٱشۡرَبِي وَقَرِّي عَيۡنٗا﴾) پس، از آن خرما بخور و از چشمۀ آب بنوش و از تولّد عیسی چشم روشن بدار، و شاد باش. خداوند به او آرامش داد که از درد زایمان در امان خواهد بود، و خوراک و نوشیدنی گوارا به دست خواهد آورد. و برای در امان ماندن از گفتههای مردم، به او دستور داد که هرگاه انسانی را دید، به صورت اشاره به او بگوید: (﴿إِنِّي نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا﴾) من برای خدای مهربان، روزۀ سکوت نذر کردهام، (﴿فَلَنۡ أُكَلِّمَ ٱلۡيَوۡمَ إِنسِيّٗا﴾) بنابراین امروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت؛ یعنی با مردم سخن نگو تا از گفتهها و حرفهایشان در امان باشی. و نزد آنها معروف بود که سکوت، یکی از عبادتهای شرعی است، و علت اینکه خداوند او را دستور نداد که تهمت را از خود دور کند، دو چیز بود: اول اینکه مردم او را تصدیق نمیکردند، و این سخن فایدهای نداشت. دوم اینکه تبرئۀ مریم، با سخن گفتن عیسی در گهواره- که بزرگترین شاهد بر تبرئه و پاکدامنیاش بود- محقق شود؛ زیرا فرزند آوردنِ زن، بدون اینکه شوهری داشته باشد -و ادعا کند که بدون پدر این فرزند را به دنیا آورده است- ادعای بسیار بزرگی است، که اگر حتی چندین گواه بر آن گواهی دهند، باز هم تصدیق نخواهند شد. پس مریم، حجت این امر خارق العاده را، امری از جنس آن قرار داد.