و (به یاد بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاوردهای؟!» گفت: «چرا، ولی (میخواهم) که قلبم آرام بگیرد» فرمود: «پس چهار پرنده را برگیر، آنگاه آنها را پیش خود قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر هر کوهی قسمتی از آن را بگذار، آنگاه آنها را بخوان؛ شتابان به سوی تو میآیند، و بدان که الله توانمند حکیم است.
English Sahih:
And [mention] when Abraham said, "My Lord, show me how You give life to the dead." [Allah] said, "Have you not believed?" He said, "Yes, but [I ask] only that my heart may be satisfied." [Allah] said, "Take four birds and commit them to yourself. Then [after slaughtering them] put on each hill a portion of them; then call them – they will come [flying] to you in haste. And know that Allah is Exalted in Might and Wise." (Al-Baqarah [2] : 260)
1 Mokhtasar Farsi (Persian)
و- ای پیامبر- به یاد آور آنگاه که ابراهیم علیه السلام گفت: پروردگارا چگونگی زندهکردن مردگان را به چشم من نشان بده؟! الله خطاب به او فرمود: آیا به این موضوع ایمان نیاوردهای؟ ابراهیم علیه السلام گفت: چرا ایمان آوردهام، اما میخواهم آرامش دلم بیشتر شود، آنگاه الله به او فرمان داد و فرمود: چهار پرنده بگیر، و آنها را با یکدیگر مخلوط و ریز ریز کن، سپس مقداری از آنها را بر روی هر یک از کوههای اطرافت قرار بده، و آنها را صدا بزن، آنگاه درحالیکه زندگی به آنها بازگشته است به سرعت بهسوی تو میآیند. و ای ابراهیم علیه السلام بدان که الله در فرمانروایی خویش شکستناپذیر است و در امر و شرع و آفرینش خویش بسیار داناست.
2 Islamhouse
و [ای پیامبر، یاد کن از] هنگامی که ابراهیم گفت: «پروردگارا، به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟» [الله] فرمود: «مگر ایمان نیاوردهای؟» گفت: «بله؛ ولی [میخواهم] قلبم آرام بگیرد». فرمود: «پس چهار پرنده بگیر [و آنها را ذبح] و ریزهریزه كن [و درهم بیامیز]، سپس بر هر كوهى پارهاى از آنها را بگذار [و] آنگاه آنها را [به سوی خود] فراخوان؛ [خواهی دید که زنده میشوند و] شتابان به سوی تو میآیند؛ و [ای ابراهیم،] بدان که الله شکستناپذیرِ حکیم است».
3 Tafsir as-Saadi
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ يُحْيِـي هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، يا همچون کسي که از کنار دهکده اي گذر کرد که سقف ها و ديوارها بر پايه هايش فرو ريخته بود، گفت:« چگونه خداوند اين را پس از مردنش زنده مي گرداند؟» پس خدا او را صد سال ميراند، سپس او را زنده کرد و گفت:« چقدر مانده اي ؟» گفت: « يک روز يا بخشي از روز را در اين حال مانده ام » گفت: « بلکه صد سال در اين حال مانده اي ، پس به خوراک و نوشيدنيت نگاه کن تغيير نيافته است، و به خرت بنگر، و تا تو را نشانه اي براي مردم قرار دهيم، و به استخوان ها بنگر که چگونه آنها را پيوند مي دهيم، سپس بر آن گوشت مي پوشانيم» ، پس وقتي براي او روشن شد، گفت:«ـ مي دانم که خداوند بر هر چيزي داناست». وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ، و به يادآور هنگامي را که ابراهيم گفت:« پروردگارا! به من نشان ده که چگونه مردگان را زنده مي کني» ، فرمود:« آيا ايمان نداري؟» گفت:« آري! ايمان دارم ولي براي اينکه دلم اطمينان پيدا کند» . فرمود:« چهار تا از پرندگان را بگير و آنها را نزد خود تکه تکه کن، سپس هر قسمت از آنها را بر کوهي قرار بده، سپس آنها را بخوان که شتابان به سوي تو آيند، و بدان که خداوند عزيز و حکيم است.» (259) سپس دلایل کمال قدرت خویش و دلایل حشر و جزا را بیان نمود و فرمود: (﴿أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ ...﴾) این دو دلیل بزرگ در دنیا و قبل از آخرت، مشاهده شده و بر وجود رستاخیز و سزا و جزا، دلالت مینمایند. طبق قول صحیح یکی از آن را خداوند به دست کسی اجرا نمود که در رستاخیز تردید داشت، همانطور که آیۀ کریمه بر صحت این مطلب دلالت مینماید. و دلیل دیگر را بر دست خلیل خود -ابراهیم- اجرا نمود، همان طور که دلیل گذشتۀ توحید را بر دست او اجرا نمود. پس این مرد از کنار دهکدهای گذر کرد که ویران شده، و سقف خانهها بر پایههای آن واژگون شده بود، و ساکنان آن مرده بودند، و آثاری از آبادانی در آن دیده نمیشد. پس او در حالتی که شک و تردید وی را فرا گرفته بود، گفت: (﴿قَالَ أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَا﴾) چگونه خداوند [اهل] این [ویرانه] را زنده میگرداند؟! چرا که او بعید میدانست چنین چیزی صورت بگیرد؛ یعنی ایشان زنده شدن آن [روستا و اهالی آن] را با آن حالتی که در آن بهسر میبردند، بعید میدانست، و در آن لحظه به قلبش خطور کرد که زنده شدن هر چیز دیگری که حالتی همانند حالت روستای مذکور و اهالی آن را داشته باشد، بعید میباشد. و خداوند خواست نسبت به او و سایر مردم مهربانی نماید، پس او را صد سال میراند، و او الاغی را به همراه داشت و خداوند خرش را هم همراه او میراند، و خوراک و نوشیدنی را نیز به همراه داشت که خداوندخوراک و نوشیدنی او را به همان حالت در این مدت طولانی نگاه داشت. پس وقتی که صد سال گذشت، خداوند او را برانگیخت، و زنده گرداند و فرمود: (﴿كَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ﴾) چقدر ماندهای؟ گفت: یک روز یا قسمتی از یک روز در این حالت ماندهام، و این برحسب گمان او بود. خداوند فرمود: (﴿بَل لَّبِثۡتَ مِاۡئَةَ عَامٖ ﴾) بلکه صد سال در این حالت ماندهای و ظاهراً این سؤال و جوابها توسط یکی از پیامبران ارائه شده است. و از کمال رحمت و مهربانی خدا به او و بر مردم این بود که معجزه را به طور عیان به وی نشان داد، تا قانع شود. و بعد از این که دانست او مرده است و خدا او را زنده گردانده است، به او گفته شد: (﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمۡ يَتَسَنَّهۡ﴾) به غذا و نوشیدنیات بنگر که تغییر نکرده است؛ یعنی در این مدت طولانی تغییر نکرده است، و این از نشانههای قدرت خداست؛ زیرا مفسرین بیان کردهاند که غذا و نوشیدنیاش میوه و آب میوه بوده است که دیری نمیپاید، تغییر میکند. اما خداوند آن را صد سال محافظت کرد. و به او گفته شد: (﴿وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِكَ﴾) به خرت بنگر. که تکهتکه و متلاشی شده است، و استخوانهایش پودر گشته است. (﴿وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ كَيۡفَ نُنشِزُهَا﴾) و به استخوانها بنگر که چگونه بعضی را بر بالای بعضی قرار داده و برخی را با برخی دیگر پیوند میدهیم، پس از اینکه از هم جدا شدهبودند. (﴿ثُمَّ نَكۡسُوهَا لَحۡمٗا﴾) و پس از پیوند دادن، آن را با گوشت میپوشانیم، سپس زندگی را به آن باز میگردانیم. (﴿فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ﴾) پس وقتی با چشم خود دید به طوری که هیچ شک و تردیدی در آن راه نمییافت، (﴿قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) گفت: میدانم که خداوند بر هر چیزی تواناست. پس او به توانایی بیحد و مرز خداوند اعتراف کرد، و نشانهای نیز برای مردم گردید، چون آنها مرگ او و مردن خرش را دیدند، سپس این نشانۀ بزرگ را مشاهده کردند. این است سخن درست در مورد آن مرد. بسیاری از مفسران میگویند:«آن مرد، مرد مؤمنی بوده، و یا یکی از پیامبران بوده است، «عزیر» یا پیامبری دیگر بوده است. و (﴿أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَا﴾) یعنی این روستا بعد از آنکه ویران شده است، چگونه آباد میگردد؟! و خداوند او را میراند تا به وی نشان دهد که چگونه آن را به وسیلۀ مردم آباد میگرداند، و در طول صد سال، بعد از آنکه ویران شده بود؛ مردم به آن بازگشتند و آبادش کردند». البته نه لفظ این آیه بر این سخن دلالت میکند ـ بلکه منافی آن نیز میباشد ـ و نه معنی آیه بر آن دلالت مینماید؛ زیرا چه نشانه و دلیلی در آباد شدن شهرهای ویران وجود دارد؟ و این چیزی است که همواره مشاهده میشود و شهرها و مسکنهایی آباد میگردند، و شهرها و مسکنهای دیگری ویران میشوند، بلکه نشانه و معجزۀ بزرگ در این است که آن مرد پس از مرگ، زنده شد و الاغش نیز زنده گردید، و خوراک ونوشیدنی او بدون اینکه متعفن شود و تغییر کند، سالم باقی ماند. سپس سخن خداوند که میفرماید: (﴿فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ﴾) بیانگر آن است که موضوع برای او روشن نگردید مگر پس از اینکه این حالت را مشاهده کرد که بر کمال قدرت خدا دلالت نمود. و اما دلیل دیگر، این بود که ابراهیم از خداوند خواست تا به او نشان دهد مردگان را چگونه زنده میگرداند. خداوند به او فرمود: (﴿قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِن﴾) آیا ایمان نداری؟ این پرسش بدان جهت بود تا شبهه را از خلیل خود دور نماید. (﴿قَالَ﴾) ابراهیم گفت: (﴿بَلَىٰ﴾) آری، ای پروردگار! من ایمان دارم که تو بر هر چیزی توانا هستی، ومردگان را زنده میگردانی، و بندگان را سزا و جزا میدهی، اما میخواهم دلم آرام گیرد، و به یقین محض برسم. خداوند به منظور تکریم او، و از روی رحمت خود نسبت به بندگان، دعای او را پذیرفت. (﴿قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ﴾)گفت: چهار تا از پرندگان را بگیر. و بیان نکرد که چه پرندگانی باشند؛ پس معجزه با هر نوعی از پرندگان حاصل میشود، و مقصود، حصول معجزه است. (﴿فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ﴾) و آنها را ذبح و تکهتکه کن، و با یکدیگر مخلوط نما.(﴿ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ﴾) و ابراهیم چنین کرد، و اجزای آنها را جداجدا بر سر کوههایی که اطراف او بود، گذاشت، و هر پرندهای را به اسمش صدا زد، و پرندگان به سوی او آمدند؛ یعنی با شتاب به سوی او آمدند؛ زیرا سعی؛ یعنی شتاب. و منظور این نیست که پرندگان با پاهایشان به سوی او آمدند، بلکه پرندگان در حالی که پرواز میکردند به سوی او آمدند؛ یعنی به کاملترین صورتِ زنده بودن [به نزدش آمدند]. و پرندگان را برای این منظور انتخاب نمود، چون زنده کردن آنها کاملتر و روشنتر از دیگر حیوانات است، و نیز هر شک و گمانی را که بسا برای انسانهای باطلاندیش و پوچگرا پیش میآید، از بین میبرد. پس چهار پرندۀ متنوع را تکه تکه کرد، و آنها را بر سر کوههایی قرار داد، تا آشکارا و از دور و نزدیک مشاهده شوند. و او پرندگان را از خودش زیاد دور کرد، تا کسی گمان نبرد که حیلهای به کار برده است، و نیز خداوند به او دستور داد تا آنها را صدا کند، و پرندگان با شتاب به سوی او آمدند. پس این بزرگترین دلیل بر کمال قدرت و حکمت الهی است. و نیز بیانگر آن است که کمال قدرت خداوند و حکمت و عظمت و گستردگی فرمانروایی او و کمال عدل و فضل او، در رستاخیز برای بندگان آشکار میشود.
(260) سپس دلایل کمال قدرت خویش و دلایل حشر و جزا را بیان نمود و فرمود: (﴿أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ ...﴾) این دو دلیل بزرگ در دنیا و قبل از آخرت، مشاهده شده و بر وجود رستاخیز و سزا و جزا، دلالت مینمایند. طبق قول صحیح یکی از آن را خداوند به دست کسی اجرا نمود که در رستاخیز تردید داشت، همانطور که آیۀ کریمه بر صحت این مطلب دلالت مینماید. و دلیل دیگر را بر دست خلیل خود -ابراهیم- اجرا نمود، همان طور که دلیل گذشتۀ توحید را بر دست او اجرا نمود. پس این مرد از کنار دهکدهای گذر کرد که ویران شده، و سقف خانهها بر پایههای آن واژگون شده بود، و ساکنان آن مرده بودند، و آثاری از آبادانی در آن دیده نمیشد. پس او در حالتی که شک و تردید وی را فرا گرفته بود، گفت: (﴿قَالَ أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَا﴾) چگونه خداوند [اهل] این [ویرانه] را زنده میگرداند؟! چرا که او بعید میدانست چنین چیزی صورت بگیرد؛ یعنی ایشان زنده شدن آن [روستا و اهالی آن] را با آن حالتی که در آن بهسر میبردند، بعید میدانست، و در آن لحظه به قلبش خطور کرد که زنده شدن هر چیز دیگری که حالتی همانند حالت روستای مذکور و اهالی آن را داشته باشد، بعید میباشد. و خداوند خواست نسبت به او و سایر مردم مهربانی نماید، پس او را صد سال میراند، و او الاغی را به همراه داشت و خداوند خرش را هم همراه او میراند، و خوراک و نوشیدنی را نیز به همراه داشت که خداوندخوراک و نوشیدنی او را به همان حالت در این مدت طولانی نگاه داشت. پس وقتی که صد سال گذشت، خداوند او را برانگیخت، و زنده گرداند و فرمود: (﴿كَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ﴾) چقدر ماندهای؟ گفت: یک روز یا قسمتی از یک روز در این حالت ماندهام، و این برحسب گمان او بود. خداوند فرمود: (﴿بَل لَّبِثۡتَ مِاۡئَةَ عَامٖ ﴾) بلکه صد سال در این حالت ماندهای و ظاهراً این سؤال و جوابها توسط یکی از پیامبران ارائه شده است. و از کمال رحمت و مهربانی خدا به او و بر مردم این بود که معجزه را به طور عیان به وی نشان داد، تا قانع شود. و بعد از این که دانست او مرده است و خدا او را زنده گردانده است، به او گفته شد: (﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمۡ يَتَسَنَّهۡ﴾) به غذا و نوشیدنیات بنگر که تغییر نکرده است؛ یعنی در این مدت طولانی تغییر نکرده است، و این از نشانههای قدرت خداست؛ زیرا مفسرین بیان کردهاند که غذا و نوشیدنیاش میوه و آب میوه بوده است که دیری نمیپاید، تغییر میکند. اما خداوند آن را صد سال محافظت کرد. و به او گفته شد: (﴿وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِكَ﴾) به خرت بنگر. که تکهتکه و متلاشی شده است، و استخوانهایش پودر گشته است. (﴿وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ كَيۡفَ نُنشِزُهَا﴾) و به استخوانها بنگر که چگونه بعضی را بر بالای بعضی قرار داده و برخی را با برخی دیگر پیوند میدهیم، پس از اینکه از هم جدا شدهبودند. (﴿ثُمَّ نَكۡسُوهَا لَحۡمٗا﴾) و پس از پیوند دادن، آن را با گوشت میپوشانیم، سپس زندگی را به آن باز میگردانیم. (﴿فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ﴾) پس وقتی با چشم خود دید به طوری که هیچ شک و تردیدی در آن راه نمییافت، (﴿قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) گفت: میدانم که خداوند بر هر چیزی تواناست. پس او به توانایی بیحد و مرز خداوند اعتراف کرد، و نشانهای نیز برای مردم گردید، چون آنها مرگ او و مردن خرش را دیدند، سپس این نشانۀ بزرگ را مشاهده کردند. این است سخن درست در مورد آن مرد. بسیاری از مفسران میگویند:«آن مرد، مرد مؤمنی بوده، و یا یکی از پیامبران بوده است، «عزیر» یا پیامبری دیگر بوده است. و (﴿أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَا﴾) یعنی این روستا بعد از آنکه ویران شده است، چگونه آباد میگردد؟! و خداوند او را میراند تا به وی نشان دهد که چگونه آن را به وسیلۀ مردم آباد میگرداند، و در طول صد سال، بعد از آنکه ویران شده بود؛ مردم به آن بازگشتند و آبادش کردند». البته نه لفظ این آیه بر این سخن دلالت میکند ـ بلکه منافی آن نیز میباشد ـ و نه معنی آیه بر آن دلالت مینماید؛ زیرا چه نشانه و دلیلی در آباد شدن شهرهای ویران وجود دارد؟ و این چیزی است که همواره مشاهده میشود و شهرها و مسکنهایی آباد میگردند، و شهرها و مسکنهای دیگری ویران میشوند، بلکه نشانه و معجزۀ بزرگ در این است که آن مرد پس از مرگ، زنده شد و الاغش نیز زنده گردید، و خوراک ونوشیدنی او بدون اینکه متعفن شود و تغییر کند، سالم باقی ماند. سپس سخن خداوند که میفرماید: (﴿فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ﴾) بیانگر آن است که موضوع برای او روشن نگردید مگر پس از اینکه این حالت را مشاهده کرد که بر کمال قدرت خدا دلالت نمود. و اما دلیل دیگر، این بود که ابراهیم از خداوند خواست تا به او نشان دهد مردگان را چگونه زنده میگرداند. خداوند به او فرمود: (﴿قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِن﴾) آیا ایمان نداری؟ این پرسش بدان جهت بود تا شبهه را از خلیل خود دور نماید. (﴿قَالَ﴾) ابراهیم گفت: (﴿بَلَىٰ﴾) آری، ای پروردگار! من ایمان دارم که تو بر هر چیزی توانا هستی، ومردگان را زنده میگردانی، و بندگان را سزا و جزا میدهی، اما میخواهم دلم آرام گیرد، و به یقین محض برسم. خداوند به منظور تکریم او، و از روی رحمت خود نسبت به بندگان، دعای او را پذیرفت. (﴿قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ﴾)گفت: چهار تا از پرندگان را بگیر. و بیان نکرد که چه پرندگانی باشند؛ پس معجزه با هر نوعی از پرندگان حاصل میشود، و مقصود، حصول معجزه است. (﴿فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ﴾) و آنها را ذبح و تکهتکه کن، و با یکدیگر مخلوط نما.(﴿ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ﴾) و ابراهیم چنین کرد، و اجزای آنها را جداجدا بر سر کوههایی که اطراف او بود، گذاشت، و هر پرندهای را به اسمش صدا زد، و پرندگان به سوی او آمدند؛ یعنی با شتاب به سوی او آمدند؛ زیرا سعی؛ یعنی شتاب. و منظور این نیست که پرندگان با پاهایشان به سوی او آمدند، بلکه پرندگان در حالی که پرواز میکردند به سوی او آمدند؛ یعنی به کاملترین صورتِ زنده بودن [به نزدش آمدند]. و پرندگان را برای این منظور انتخاب نمود، چون زنده کردن آنها کاملتر و روشنتر از دیگر حیوانات است، و نیز هر شک و گمانی را که بسا برای انسانهای باطلاندیش و پوچگرا پیش میآید، از بین میبرد. پس چهار پرندۀ متنوع را تکه تکه کرد، و آنها را بر سر کوههایی قرار داد، تا آشکارا و از دور و نزدیک مشاهده شوند. و او پرندگان را از خودش زیاد دور کرد، تا کسی گمان نبرد که حیلهای به کار برده است، و نیز خداوند به او دستور داد تا آنها را صدا کند، و پرندگان با شتاب به سوی او آمدند. پس این بزرگترین دلیل بر کمال قدرت و حکمت الهی است. و نیز بیانگر آن است که کمال قدرت خداوند و حکمت و عظمت و گستردگی فرمانروایی او و کمال عدل و فضل او، در رستاخیز برای بندگان آشکار میشود.
4 Abdolmohammad Ayati
ابراهيم گفت: اى پروردگار من، به من بنماى كه مردگان را چگونه زنده مىسازى. گفت: آيا هنوز ايمان نياوردهاى؟ گفت: بلى، و لكن مى خواهم كه دلم آرام يابد. گفت: چهار پرنده برگير و گوشت آنها را به هم بياميز، و هر جزئى از آنها را بر كوهى بنه. پس آنها را فراخوان. شتابان نزد تو مىآيند، و بدان كه خدا پيروزمند و حكيم است
5 Abolfazl Bahrampour
و آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا! به من بنما كه مردگان را چگونه زنده مىكنى؟ فرمود: مگر باور ندارى؟ گفت: چرا، ولى از آن جهت كه دلم مطمئن شود. فرمود: چهار پرنده بگير [و بكش] و پاره پاره كن [و درهم بياميز]، سپس بر هر كوهى پارهاى از آنها را بگذار،
6 Baha Oddin Khorramshahi
و آنگاه که ابراهیم گفت پروردگارا به من بنمای که چگونه مردگان را زنده میکنی، فرمود مگر ایمان نداری؟ گفت چرا، ولی برای آنکه دلم آرام گیرد، فرمود چهار پرنده بگیر [و بکش] و پاره پاره کن [و همه را در هم بیامیز]، سپس بر سر هر کوهی پارهای از آنها را بگذار، آنگاه آنان را [به خود] بخوان [خواهی دید] که شتابان به سوی تو میآیند و بدان که خداوند پیروزمند فرزانه است
7 Hussain Ansarian
و [یاد کنید] هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده که مردگان را چگونه زنده می کنی؟ [خدا] فرمود: آیا [به قدرتم نسبت به زنده کردن مردگان] ایمان نیاورده ای؟! گفت: چرا، ولی [مشاهده این حقیقت را خواستم] تا قلبم آرامش یابد. [خدا] فرمود: پس چهار پرنده بگیر و آنها را [برای دقت در آفرینش هر یک] به خود نزدیک کن، و [بعد از کشتن، ریز ریز کردن و مخلوط کردنشان به هم] بر هر کوهی [در این منطقه] بخشی از آنها را قرار ده، سپس آنها را بخوان که شتابان به سویت می آیند؛ و بدان که یقیناً خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است
8 Mahdi Elahi Ghomshei
و چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن خواهم (به مشاهده آن) دلم آرام گیرد. خدا فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را به هم درآمیز نزد خود، آن گاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان، که به سوی تو شتابان پرواز کنند؛ و بدان که خدا (بر همه چیز) توانا و داناست
9 Mohammad Kazem Moezzi
و هنگامی که گفت ابراهیم پروردگارا بنمایانم چگونه زنده کنی مردگان را گفت مگر ایمان نیاوردی گفت بلی و لیکن تا آرام گیرد دلم گفت پس برگیر چهار مرغ را و پاره گردان آنها را به نزد خود پس بگذار فراز هر کوهی از آنها پارهای را پس فراخوانشان بیایندت به دویدن و بدان که خدا است عزتمند حکیم
10 Mohammad Mahdi Fooladvand
و [ياد كن] آنگاه كه ابراهيم گفت: «پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مىكنى؟» فرمود: «مگر ايمان نياوردهاى؟» گفت: «چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.» فرمود: «پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پارهاى از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مىآيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.»
11 Mohammad Sadeqi Tehrani
و چون ابراهیم گفت: «پروردگارم! مرا نشان ده، چگونه مردگان را زنده میکنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاوردی؟» گفت: «چرا! ولی تا دلم (با دیدن این کیفیت ملکوتی بیشتر) آرامش یابد.» فرمود: «پس چهار پرنده برگیر؛ پس آنها را با خود بس مأنوس گردان؛ سپس بر هر کوهی پارهای از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فراخوان، (و ببین که) شتابان سوی تو میآیند. و بدان که همواره خدا عزیزی است حکیم.»
12 Mohsen Gharaati
و هنگامى که ابراهیم گفت: «پروردگارا! به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده مىکنى؟» فرمود: «مگر ایمان نیاوردهاى؟» گفت: «چرا، ولى براى آن که قلبم آرامش یابد.» [خداوند] فرمود: «چهار پرنده [متفاوت] را برگیر و آنها را نزد خود جمع و قطعه قطعه کن [و در هم بیامیز]، سپس بر هر کوهى قسمتى از آنها را قرار ده، آنگاه پرندگان را بخوان، به سرعت به سوى تو مىآیند. و بدان که خداوند تواناى حکیم است.»
13 Mostafa Khorramdel
و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی. گفت: مگر ایمان نیاوردهای؟! گفت: چرا! ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم (و با افزودن آگاهی بیشتر، دلم آرامش یابد). گفت: پس (در این صورت) چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را به خود نزدیک گردان (تا مشخّصات و ممیّزات آنها را دریابی. آن گاه آنها را ذبح کن و در هم بیامیز)، سپس بر سر هر کوهی قسمتی از آنها را بگذار. بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو خواهند آمد، و بدان که خداوند چیره و باحکمت است
14 Naser Makarem Shirazi
و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاوردهای؟!» عرض کرد: «آری، ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.» فرمود: «در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن! و آنها را (پس از ذبح کردن،) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)! سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو میآیند! و بدان خداوند قادر و حکیم است؛ (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانایی بر جمع آنها دارد)»
15 Sayyed Jalaloddin Mojtabavi
و [ياد كن] آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، به من بنماى كه چگونه مردگان را زنده مىكنى؟ گفت: مگر باور ندارى؟ گفت: چرا، و ليكن تا دلم آرام گيرد. گفت: چهار پرنده برگير و آنها را نزد خود جمع و پاره پاره كن، سپس بر هر كوه پارهاى از آنها بِنِه، آنگاه بخوانشان تا شتابان سوى تو آيند و بدان كه خدا تواناى بىهمتا و داناى استواركار است