Falammaa sami'at bimak rihinna arsalat ilaihinna wa a'tadat lahunna muttaka anw wa aatat kulla waahidatim min hunna sikkeenanw wa qaala tikh ruj 'alaihinna falammaa ra aynahooo akbarnahoo wa qatta'na aydiyahunna wa qulna haasha lillaahi maa haaza basharaa; in haazaaa illaa malakun kareem
پس چون (همسر عزیز) سخنان مکرآمیز شان را شنید، (کسی را) به دنبال آنها فرستاد (و آنها را دعوت نمود) و برای آنها مجلس (با شکوه و با پشتیهای زیبا) فراهم کرد، و به (دست) هر کدام چاقویی (برای بریدن میوه) داد، و به یوسف گفت: «بر آنان بیرون شو». پس زنان چون او را دیدند، بزرگش یافتند، و دستهای خود را بریدند، و «گفتند: پناه بر الله! این بشر نیست، این جز فرشتهای بزرگوار نیست».
English Sahih:
So when she heard of their scheming, she sent for them and prepared for them a banquet and gave each one of them a knife and said [to Joseph], "Come out before them." And when they saw him, they greatly admired him and cut their hands and said, "Perfect is Allah! This is not a man; this is none but a noble angel." (Yusuf [12] : 31)
1 Mokhtasar Farsi (Persian)
پس وقتی زن عزیز ایراد آن زنان بر خودش و غیبت آنها از خویش را شنید بهسوی آنها فرستاد تا آنها را دعوت کند که یوسف را به آنها نشان دهد تا او را معذور بدارند، برای آنها محلی با فرشها و بالشها فراهم آورد، و به هر یک از زنان دعوت شده چاقویی داد تا غذا را با آن ببرد، و به یوسف گفت: بر آنها درآی، پس وقتی یوسف علیه السلام را دیدند او را بزرگ شماردند، و از نیکویی او انگشت به دهان ماندند، و از زیباییاش شگفت زده شدند، و از شدت شگفتی دستهایشان را با چاقوهایی که برای بریدن غذا آماده شده بود بریدند، و گفتند: الله منزه است، این پسرک انسانی نیست، زیرا زیبایی او در انسان سابقه ندارد، او یکی از فرشتگان گرامی است.
2 Islamhouse
وقتی [همسرِ عزیز] نیرنگ [و بدگوییِ] آنان را شنید، [شخصی را برای دعوت] به سراغشان فرستاد و مجلسی برایشان ترتیب داد و به هر یک از آنان [برای بریدن غذا] چاقویی داد و به یوسف گفت: «بر [جمعِ] آنان وارد شو». [زنان] چون او را دیدند، [او را] بسیار بزرگ[وار و زیبا] شمردند و [از شدت شگفتی] دستهایشان را زخمی کردند و گفتند: «پناه بر الله! این بشر نیست؛ این جز فرشتهای بزرگوار نیست».
3 Tafsir as-Saadi
Please check ayah 12:35 for complete tafsir.
4 Abdolmohammad Ayati
چون افسونشان را شنيد، نزدشان كس فرستاد و براى هر يك تا تكيه دهد متكايى ترتيب داد و به هر يك كاردى داد، و گفت: بيرون آى تا تو را بنگرند. چون او را ديدند، بزرگش شمردند و دست خويش ببريدند و گفتند: معاذ اللّه، اين آدمى نيست، اين جز فرشتهاى بزرگوار نيست
5 Abolfazl Bahrampour
پس همين كه [همسر عزيز] مكرشان را بشنيد، در پى آنان فرستاد و محفلى برايشان آماده ساخت و به هر يك از آنها [ميوه و] كاردى داد و به يوسف گفت: بر آنان درآى. پس چون زنان او را ديدند [حيران وى شده] بزرگش يافتند [و از شدت هيجان] دستهاى خود را بريدند و گفت
6 Baha Oddin Khorramshahi
و چون بدگویی ایشان را شنید [کسی را برای دعوت] به سوی ایشان فرستاد و برای آنان مجلسی آماده ساخت و به هر یک از آنان کاردی داد و [به یوسف] گفت بر آنان ظاهر شو، آنگاه که دیدندش بس بزرگش یافتند و [از بیحواسی] دستانشان را [به جای ترنج] بریدند و گفتند پناه بر خدا، این آدمیزاده نیست، این جز فرشتهای گرامی نیست
7 Hussain Ansarian
پس هنگامی که بانوی کاخ گفتارِ مکرآمیز آنان را شنید [برای آنکه به آنان ثابت کند که در این رابطه، سخنی نابجا دارند] به مهمانی دعوتشان کرد، و برای آنان تکیه گاه آماده نمود و به هر یک از آنان [برای خوردن میوه] کاردی داد و به یوسف گفت: به مجلس آنان در آی. هنگامی که او را دیدند به حقیقت در نظرشان بزرگ [و بسیار زیبا] یافتند و [از شدت شگفتی و حیرت به جای میوه] دست هایشان را بریدند و گفتند: حاشا که این بشر باشد! او جز فرشته ای بزرگوار نیست
8 Mahdi Elahi Ghomshei
چون (زلیخا) ملامت زنان مصری را درباره خود شنید فرستاد و از آنها دعوت کرد و (مجلسی بیاراست و) به احترام هر یک بالش و تکیهگاهی بگسترد و به دست هر یک کاردی (و ترنجی) داد و (آن گاه با زیب و زیور یوسف را بیاراست و) به او گفت که به مجلس این زنان درآ، چون زنان مصری یوسف را دیدند بس بزرگش یافتند و دستهای خود (به جای ترنج) بریدند و گفتند حاش للّه که این پسر نه آدمی است بلکه فرشته بزرگ حسن و زیبایی است
9 Mohammad Kazem Moezzi
پس هنگامی که بشنید آن زن آنان را پی ایشان فرستاد و فراهم کرد برای هر یک بالشی و داد به هرکدام از ایشان کاردی و گفت برون آی بر ایشان پس گاهی که بدیدندش بزرگش شمردند و بریدند دستهای خویش را و گفتند هرگز به خدا نباشد این بشری نیست او مگر فرشته گرامی
10 Mohammad Mahdi Fooladvand
پس چون [همسر عزيز] از مكرشان اطلاع يافت، نزد آنان [كسى] فرستاد، و محفلى برايشان آماده ساخت، و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردى داد و [به يوسف] گفت: «بر آنان درآى.» پس چون [زنان] او را ديدند، وى را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان] دستهاى خود را بريدند و گفتند: «منزه است خدا، اين بشر نيست، اين جز فرشتهاى بزرگوار نيست.»
11 Mohammad Sadeqi Tehrani
پس چون (همسر عزیز) مکر زنان را شنید، نزد آنان (کسی را) فرستاد و محفلی با تکیهگاهی (فرحبخش) برایشان آماده ساخت و به هریک از آنان کاردی داد و (به یوسف) گفت: « بر (دیدار) آنان (از نهانگاهت) برون آی.» پس چون (زنان) او را دیدند، وی را بس شگرف یافتند و (از شدت هیجان) دستهای خود را (به جای میوهها) همی بریدند و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست! این جز فرشتهای بزرگوار نیست!»
12 Mohsen Gharaati
پس چون [همسر عزیز، بدگویى زنان مصر و] نیرنگ آنان را شنید، کسى را به سراغ آنها فرستاد و [مجلس باشکوهى ترتیب داد و] براى آنان پشتى [های گرانبها] آماده کرد و به هر یک چاقویى داد [تا میوه میل کنند]. در این حال، به یوسف گفت: «بر زنان وارد شو!» همین که او را دیدند، بزرگش یافتند و [چُنان مبهوت او شدند که به جاى میوه] دستهاى خود را بریدند و گفتند: «پناه بر خدا! این بشر نیست. بلکه فرشتهاى بزرگوار است!»
13 Mostafa Khorramdel
هنگامی که (همسر عزیز) نیرنگ ایشان را شنید، (کسانی را) دنبال آنان فرستاد (و ایشان را به خانهی خود دعوت کرد) و بالشهائی برایشان فراهم ساخت (و مجلس را با پشتیهای گرانبها و دیگر وسائل رفاه و آسایش بیاراست)، و به دست هر کدام کاردی (برای پوست کندن میوه) داد، سپس (به یوسف) گفت: وارد مجلس ایشان شو. هنگامی که چشمانشان بدو افتاد، بزرگوارش دیدند و (به دهشت افتادند و سراپا محو جمال او شدند و به جای میوه) دستهایشان را بریدند و گفتند: ماشاءالله! این آدمیزاد نیست، بلکه این فرشتهی بزرگواری است
14 Naser Makarem Shirazi
هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت کرد)؛ و برای آنها پشتی (گرانبها، و مجلس باشکوهی) فراهم ساخت؛ و به دست هر کدام، چاقویی (برای بریدن میوه) داد؛ و در این موقع (به یوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند؛ و (بیتوجه) دستهای خود را بریدند؛ و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست؛ این یک فرشته بزرگوار است!»
15 Sayyed Jalaloddin Mojtabavi
چون نيرنگ [و بدگويى] آنان را شنيد، به نزدشان كس فرستاد و از بهر آنان تكيهگاهى آماده ساخت و به هر كدام از آنان كاردى [براى بريدن ميوه] داد و [يوسف را] گفت: بر آنها بيرون آى. همين كه او را ديدند، [براى زيبايى شگفتش] بزرگش يافتند و دستهاى خويش [به جاى ميوه] بريدند و گفتند: پاكا خدايا! اين نه آدمى است، اين جز فرشتهاى بزرگوار نيست