12. يوسف آیه 57
وَلَاَجْرُ الْاٰخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِيْنَ اٰمَنُوْا وَكَانُوْا يَتَّقُوْنَ ࣖ ( يوسف: ٥٧ )
Wa la ajrul Aakhirati khairul lillazeena aamanoo wa kaanoo yattaqoon
حسین تاجی گله داری:
و یقیناً پاداش آخرت، برای کسانیکه ایمان آوردند و پرهیزگاری میکردند، بهتر است.
English Sahih:
And the reward of the Hereafter is better for those who believed and were fearing Allah. (Yusuf [12] : 57)
1 Mokhtasar Farsi (Persian)
و بهطور قطع پاداش الله که در آخرت آماده کرده است از پاداش دنیا بهتر است برای کسانیکه به الله ایمان آوردهاند و با اجرای اوامر و نواهی الله از او تعالی میترسیدند.
2 Islamhouse
و یقیناً پاداش آخرت برای کسانی که ایمان آوردهاند و پرهیزگاری کردهاند، بهتر است.
3 Tafsir as-Saadi
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ و پادشاه گفت: «يوسف را پيش من آوريد»، هنگامي که فرستاده نزد او آمد، گفت:«پيش سرورت باز گرد و از او بپرس ماجراي زناني که دست هايشان را بريدند چه بود؟ و به راستي که پروردگارم به مکر آنان داناست».
قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ پادشاه گفت:«جريان شما چه بود آنگاه که خواستيد يوسف را به خود بخوانيد؟» گفتند: «پناه بر خدا، هيچ گناهي از او سراغ نداريم». زن عزيز گفت:«هم اکنون حق آشکار شد، اين من بودم که او را به خود خواندم و همانا او از راستگويان است».
ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ اين (اقرار من) بدان خاطر است که او (يوسف) بداند من در نهان به او خيانت نکرده ام و خداوند مکر خيانت کاران را به جايي نمي رساند.
َمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ و نفس خود را تبرئه نمي کنم، چرا که نفس به بدي ها فرمان مي دهد، مگر نفس کسي که پروردگارم بدو رحم نمايد، بي گمان پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مِكِينٌ أَمِينٌ و پادشاه گفت:«او را نزد من بياوريد تا وي را از افراد مقرب و خاص خود گردانم». پس چون با او به سخن پرداخت، گفت:«تو امروز نزد ما ارجمند و امانتداري».
قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ (يوسف) گفت: «مرا بر خزائن اين سرزمين بگمار که من نگاهدارنده اي دانا هستم».
وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاء نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ و بدينسان يوسف را از سرزمين قدرت و نعمت داديم؛ هر جا مي خواست منزل مي گرفت، ما نعمت خود را به هر کس که بخواهيم مي بخشيم و پاداش نيکوکاران را ضايع نمي گردانيم.
ولَأَجْرُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ و پاداش آخرت براي کساني که ايمان مي آورند و پرهيزگاري مي کنند بهتر است.
(50) خداوند متعال میفرماید: (﴿وَقَالَ ٱلۡمَلِكُ﴾) و پادشاه به کسانی که نزد او بودند، گفت: (﴿ٱئۡتُونِي بِهِۦۖ ﴾) یوسف را پیش من آورید؛ یعنی او را از زندان بیرون آورید، و نزد پادشاه حاضر نمایید. (﴿فَلَمَّا جَآءَهُ ٱلرَّسُولُ﴾) و هنگامی که فرستادۀ پادشاه نزد یوسف آمد و او را دستور داد تا نزد پادشاه حاضر شود، از اقدام به بیرون رفتن امتناع ورزید تا بیگناهی او کاملاً روشن شود. و این نشانۀ بردباری و عقل و خرد کامل اوست. در این هنگام، (﴿قَالَ ٱرۡجِعۡ إِلَىٰ رَبِّكَ﴾) به فرستاده گفت: پیش سرورت «پادشاه» باز گرد. (﴿ فَسَۡٔلۡهُ مَا بَالُ ٱلنِّسۡوَةِ ٱلَّٰتِي قَطَّعۡنَ أَيۡدِيَهُنَّ﴾) و از او بپرس ماجرای زنانی که دستهایشان را بریدند چه بود؟ زیرا ماجرای آنها واضح و روشن است. (﴿إِنَّ رَبِّي بِكَيۡدِهِنَّ عَلِيمٞ﴾) و به راستی که پروردگارم به مکر آنها داناست.
(51) پادشاه آنها را حاضر کرد و گفت: (﴿مَا خَطۡبُكُنَّ إِذۡ رَٰوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفۡسِهِۦ﴾)جریان کار شما چه بود آنگاه که خواستید یوسف را به خود بخوانید؟ آیا از او چیز مشکوکی مشاهده کردید؟ زنان، یوسف را بیگناه دانسته و (﴿قُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا عَلِمۡنَا عَلَيۡهِ مِن سُوٓءٖ﴾) گفتند: پناه بر خدا! هیچ گناهی نه کوچک و نه بزرگ از او سراغ نداریم. در این هنگام اساس اتهام از بین رفت؛ و جز آنچه که زن عزیز گفته بود، چیزی باقی نماند. (﴿قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡـَٰٔنَ حَصۡحَصَ ٱلۡحَقُّ﴾) زن عزیز مصر گفت: ما به او تهمت زدیم و به او بد گفتیم و عمل ما سبب شد که او به زندان بیفتد، اما اکنون حق آشکار شد، (﴿أَنَا۠ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) این من بودم که او را به خود خواندم، و مکارانه خواستم او را از پاکدامنیاش بهدر کنم، و او راست میگوید و بیگناه است.
(52) (﴿ذَٰلِكَ﴾) اینکه اعتراف نمودم یوسف را به خود خواندهام، به خاطر آن است، (﴿لِيَعۡلَمَ أَنِّي لَمۡ أَخُنۡهُ بِٱلۡغَيۡبِ﴾) که او بداند من در نهان به او خیانت نکردهام. احتمال دارد منظورش شوهرش باشد؛ یعنی اقرار من بدان خاطر است تا شوهرم بداند که در نهان به او خیانت نکردهام، و از من کاری جز خواستن از یوسف سر نزده است. و احتمال دارد که منظور این باشد که اقرار مینمایم او را به خود خواندم، و این بدان معنی است که یوسف راستگو است و در پشت سرش به او خیانت نکردهام. (﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي كَيۡدَ ٱلۡخَآئِنِينَ﴾) و خداوند مکر و حیلۀ خیانتکاران را به جایی نمیرساند؛ زیرا خیانت و بداندیشیِ هر خیانتکاری به خودش بر میگردد، و روزی حقیقت کارش روشن میشود. سپس از آنجا که این سخن زلیخا، نوعی پاک قرار دادن و تبرئه کردنِ خویشتن بود، و اینکه او در حق یوسف گناهی مرتکب نشده است، این موضوع را تصحیح کرد و گفت:
(53) (﴿وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِيٓ﴾) و من نفس خود را از توطئه چینی و تلاش برای اینکار تبرئه نمیکنم، (﴿إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ﴾) چرا که نفس بسیار به بدیها و زشتیها و گناهان فرمان میدهد؛ زیرا نفس، مرکبِ شیطان است و از این راه شیطان به انسان نفوذ میکند. (﴿إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓ﴾) مگر کسی که پروردگارم بدو رحم نماید، و او را از شرِّ نفسِ سرکش که به بدیها فرمان میدهد، نجات دهد، و نفسش به پروردگارش اطمینان حاصل کند، و از دعوتگرِ هدایت، اطاعت نماید و از دعوتگرِ گمراهی، سرپیچی کند. و این حالتِ نیک، از نفس آدمی نیست، بلکه از سرِ فضل و رحمت خدا نسبت به بندهاش است. (﴿إِنَّ رَبِّي غَفُورٞ﴾) بیگمان پروردگارم آمرزنده است. و هرکس را که مرتکب گناه شود و توبه نماید و به سویش باز گردد، میآمرزد. (﴿رَّحِيمٞ﴾) مهربان است و توبۀ او را میپذیرد و به وی توفیق میدهد تا کارهای شایسته انجام دهد. و درست همین است که این گفتۀ زنِ عزیز مصر است نه گفتۀ یوسف؛ زیرا وقتی که یوسف در زندان بود و هنوز در حضور پادشاه حاضر نشده بود، زن این صحبت را میکرد.
(54) هنگامی که بیگناهی یوسف برای پادشاه و مردم ثابت شد، پادشاه کسیرا به دنبال وی فرستاد و گفت: (﴿ٱئۡتُونِي بِهِۦٓ أَسۡتَخۡلِصۡهُ لِنَفۡسِي﴾) اورا نزد من بیاورید تا ویرا از افراد مقرب و ویژۀ خود گردانم. پس اورا با احترام و بزرگداشت نزد پادشاه آوردند. (﴿فَلَمَّا كَلَّمَهُۥ﴾) و هنگامی که با او به گفتگو نشست، سخن او را پسندید و جایگاهش نزد پادشاه بیشتر و بالاتر گردید. پس پادشاه به او گفت: (﴿إِنَّكَ ٱلۡيَوۡمَ لَدَيۡنَا مَكِينٌ أَمِينٞ﴾) تو امروز نزد ما ارجمند و امانتدار هستی.
(55) (﴿قَالَ ٱجۡعَلۡنِي عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِ﴾) یوسف به خاطر تأمین مصلحت مردم گفت: مرا سرپرست اموال و محصولات زمین گردان، (﴿إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٞ﴾) چراکه من نگهدارندۀ دانا هستم؛ یعنی آنچه را که به عهده میگیرم، محافظت مینمایم، و هیچ چیز از آن ضایع نمیشود، و ورود و خروج آن را کنترل میکنم، و روش منع و عطا را میدانم، و به پیچ و خم کار واقف هستم. و این بیانگر آن نیست که یوسف بر فرمانروایی حریص بود، بلکه او علاقهمند بود که به مردم خدمت نماید و به صورت فراگیر، مردم بهرهمند شوند. این انگیزه، او را وادار نمود تا چنین چیزی را طلب کند. و او میدانست دارای کفایت و امانتداری میباشد، و مردم نمیدانستند که او دارای چنین صفاتی است. بنابراین از پادشاه خواست تا او را سرپرست محصولات زمین قرار دهد، پادشاه هم او را سرپرست محصولات و اموال زمین قرار داد و این کار را به وی سپرد
(56 - 57) . خداوند متعال میفرماید: (﴿وَكَذَٰلِكَ﴾) و به واسطۀ این عوامل و مقدمات مذکور، (﴿مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَتَبَوَّأُ مِنۡهَا حَيۡثُ يَشَآءُ﴾) یوسف را در آن سرزمین، قدرت و نعمت دادیم و هرجا که میخواست منزل میگرفت، و زندگی آسوده و برخوردار از نعمت فراوان و مقام بلند داشت. (﴿نُصِيبُ بِرَحۡمَتِنَا مَن نَّشَآءُ﴾) ما نعمت خود را به هرکسی که بخواهیم، میبخشیم. این رحمت الهی بود که به یوسف رسید، و خداوند آن را برای او مقدر نمود و این تنها در نعمت دنیا منحصر نیست، (﴿وَلَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) و ما پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکنیم. و یوسف -علیه السلام- از طلایهداران نیکوکار بود. پس او در دنیا و آخرت پاداش نیک مییابد. بنابراین گفت: (﴿وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواۡ وَكَانُواۡ يَتَّقُونَ﴾) و پاداشِ آخرت، از پاداش دنیا برای کسانی که ایمان آورند و پرهیزگاری میکنند، بهتر است؛ یعنی کسی که هم پرهیزگاری نماید، و هم ایمان داشته باشد. پس به وسیلۀ پرهیزگاری، کارهای حرام از قبیل: گناهان بزرگ و کوچک ترک میشود. و به وسیلۀ ایمانِ کامل، تصدیق قلبیِ دستورات خدا به دست میآید، و اعمالِ قلب و اعمالِ جوارج از قبیل: واجبات و مستحبات انجام میگیرد.
4 Abdolmohammad Ayati
و هر آينه پاداش آنجهانى براى كسانى كه ايمان آوردهاند و پرهيزگارى مىكنند، بهتر است
5 Abolfazl Bahrampour
و البته اجر آخرت براى كسانى كه ايمان آوردند و پرهيزكارى مىكردند [از اين هم] بهتر است
6 Baha Oddin Khorramshahi
و پاداش اخروی برای کسانی که ایمان آورده و تقوا ورزیده باشند، بهتر است
7 Hussain Ansarian
و یقیناً پاداش آخرت برای کسانی که ایمان آورده اند وهمواره پرهیزکاری می کردند، بهتر است
8 Mahdi Elahi Ghomshei
و البته اجر عالم آخرت برای اهل ایمان و مردم پرهیزکار بسیار بهتر (از اجر و مقام دنیوی) است
9 Mohammad Kazem Moezzi
و همانا پاداش آخرت بهتر است برای آنان که ایمان آوردند و بودند پرهیز میکردند
10 Mohammad Mahdi Fooladvand
و البته اجر آخرت، براى كسانى كه ايمان آورده و پرهيزگارى مىنمودند، بهتر است
11 Mohammad Sadeqi Tehrani
و به راستی اجر آخرت - برای کسانی که ایمان آورده و پرهیزگاری مینمودهاند - بهتر است
12 Mohsen Gharaati
و قطعاً براى کسانى که ایمان آورده و همواره تقوا پیشه کردهاند، پاداش آخرت بهتر است
13 Mostafa Khorramdel
و پاداش آخرت، برای کسانی که (در دنیا) ایمان میآورند و پرهیزگاری میکنند، بهتر (و والاتر از پاداش دنیوی ایشان) است
14 Naser Makarem Shirazi
(امّا) پاداش آخرت، برای کسانی که ایمان آورده و پرهیزگاری داشتند، بهتر است
15 Sayyed Jalaloddin Mojtabavi
و هر آينه پاداش آن جهان براى كسانى كه ايمان آورده و پرهيزگارى مىكردهاند بهتر است