و (سر انجام) او را به بهای اندک – چند درهم – فروختند، و در(بارۀ) او بیرغبت بودند.
English Sahih:
And they sold him for a reduced price – a few dirhams – and they were, concerning him, of those content with little. (Yusuf [12] : 20)
1 Mokhtasar Farsi (Persian)
و آبآور و یارانش او را در مصر با بهای ناچیزی، یعنی درهمهایی که به دلیل اندک بودن، شمارش آنها آسان بود، فروختند، و برای اشتیاق بر اینکه به سرعت از او رهایی یابند در او بیرغبت بودند، زیرا از وضعیت او دانسته بودند که مملوک نیست، و در مورد خودشان از خانوادۀ او ترسیدند، و این از رحمت کامل الله به یوسف علیه السلام است تا زمانی طولانی با آنها نماند.
2 Islamhouse
و [سرانجام] او را به بهایی اندک ـ چند درهم ـ فروختند و در[بارۀ نگه داشتنِ] او بیمیل بودند.
3 Tafsir as-Saadi
وَجَاءتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَـذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ و کارواني آمد و آب آور خود را فرستادند و او دلوش را به پايين انداخت (و) گفت: «مژده باد که اين نوجواني است » و او را به عنوان کالايي پنهان داشتند و خداوند به آنچه مي کردند داناست. وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ و او را به پول ناچيزي (و تنها) به چند درهم فروختند و نسبت به او بي علاقه بودند. (19) یوسف مدتی در چاه باقی ماند تا اینکه، (﴿وَجَآءَتۡ سَيَّارَةٞ﴾) کاروانی آمد که میخواست به مصر برود، (﴿فَأَرۡسَلُواۡ وَارِدَهُمۡ﴾) و آب آور و پیشاهنگ خود را فرستادند؛ یعنی کسی را فرستادند که آب برایشان تهیه میکرد، و محل پیدایش آب را برایشان جستجو میکرد، و زمینۀ فرود آمدن آنان را بر حوض و یا چاهی را فراهم مینمود. (﴿فَأَدۡلَىٰ دَلۡوَهُۥ﴾) و او دلوش را به چاه انداخت و یوسف داخل دلو شد و بیرون آمد. (﴿قَالَ يَٰبُشۡرَىٰ هَٰذَا غُلَٰمٞ﴾) گفت: مژده باد! این جوانِ گرانقدری است، (﴿وَأَسَرُّوهُ بِضَٰعَةٗ﴾) و او را بهعنوان کالایی پنهان داشتند. (20) یوسف مدتی در چاه باقی ماند تا اینکه، (﴿وَجَآءَتۡ سَيَّارَةٞ﴾) کاروانی آمد که میخواست به مصر برود، (﴿فَأَرۡسَلُواۡ وَارِدَهُمۡ﴾) و آب آور و پیشاهنگ خود را فرستادند؛ یعنی کسی را فرستادند که آب برایشان تهیه میکرد، و محل پیدایش آب را برایشان جستجو میکرد، و زمینۀ فرود آمدن آنان را بر حوض و یا چاهی را فراهم مینمود. (﴿فَأَدۡلَىٰ دَلۡوَهُۥ﴾) و او دلوش را به چاه انداخت و یوسف داخل دلو شد و بیرون آمد. (﴿قَالَ يَٰبُشۡرَىٰ هَٰذَا غُلَٰمٞ﴾) گفت: مژده باد! این جوانِ گرانقدری است، (﴿وَأَسَرُّوهُ بِضَٰعَةٗ﴾) و او را بهعنوان کالایی پنهان داشتند. و برادرانش یوسف را از نزدیک تعقیب میکردند. سپس او را از برادرانش خریدند، (﴿بِثَمَنِۢ بَخۡسٖ﴾) با پولی ناچیز و بسیار اندک او را خریدند، (﴿دَرَٰهِمَ مَعۡدُودَةٖ وَكَانُواۡ فِيهِ مِنَ ٱلزَّٰهِدِينَ﴾) تنها به چند درهم او را فروختند، و نسبت به او بیعلاقه بودند، چون هدفی جز پنهان کردن و دور نمودن او از پدرش نداشتند. هدفشان این نبود که پول را بگیرند و بخورند. هنگامی که کاروانیان او را یافتند، خواستند آن را پنهان بدارند و آن را از جمله کالاهایی که همراهشان بود قرار دهند، تا اینکه برادرانش آمدند و گفتند: این برده ایست متعلق به ما که فرار کرده است. و کاروانیان یوسف را از آنان با پول اندکی خریدند و از آنان عهد گرفتند که فرار نکند.
4 Abdolmohammad Ayati
او را به بهاى اندك، به چند درهم فروختند، كه هيچ رغبتى به او نداشتند
5 Abolfazl Bahrampour
و او را به بهاى ناچيزى، چند درهمى، فروختند و در [مورد] آن بىرغبت بودند [چون مىدانستند صاحب دارد]
6 Baha Oddin Khorramshahi
او را به ثمن بخس فروختند، به چند درهم اندکشمار، و به [کار و بار] او بیعلاقه بودند
7 Hussain Ansarian
و او را به بهایی ناچیز، درهمی چند فروختند و نسبت به او بی رغبت بودند
8 Mahdi Elahi Ghomshei
و او را به بهایی اندک و درهمی ناچیز فروختند و در او زهد و بیرغبتی نمودند
9 Mohammad Kazem Moezzi
و فروختندش به بهائی کم درهمهائی چند و بودند در او از قناعتکنندگان
10 Mohammad Mahdi Fooladvand
و او را به بهاى ناچيزى -چند درهم- فروختند و در آن بىرغبت بودند
11 Mohammad Sadeqi Tehrani
و او را به بهایی ناچیز- چند درهم کم شمار- فروختند، و در آن از زاهدان [:بیاعتنایان و کمجویان] بودند
12 Mohsen Gharaati
و یوسف را به بهایى اندک، چند درهمى فروختند و نسبت به [فروختن] او بىرَغبَت بودند [چرا که مىترسیدند رازشان فاش شود]
13 Mostafa Khorramdel
و او را به پول ناچیزی، تنها به چند درهم فروختند، و (نسبت بدو چندان سختگیری نکردند، چرا که از ترس خانوادهی یوسف) از (نگهداری) او پرهیز داشتند
14 Naser Makarem Shirazi
و (سرانجام،) او را به بهای کمی -چند درهم- فروختند؛ و نسبت به (فروختن) او، بی رغبت بودند (؛ چرا که میترسیدند رازشان فاش شود)
15 Sayyed Jalaloddin Mojtabavi
و او را به بهايى اندك، دِرمى چند، فروختند و در باره او بىرغبت بودند