21. انبياء آیه 73
وَجَعَلْنٰهُمْ اَىِٕمَّةً يَّهْدُوْنَ بِاَمْرِنَا وَاَوْحَيْنَآ اِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرٰتِ وَاِقَامَ الصَّلٰوةِ وَاِيْتَاۤءَ الزَّكٰوةِۚ وَكَانُوْا لَنَا عٰبِدِيْنَ ۙ ( الأنبياء: ٧٣ )
Wa ja'alnaahum a'immatany yahdoona bi amrinaa wa awhainaaa ilaihim fi'lal khairaati wa iqaamas Salaati wa eetaaa'az Zakaati wa kaanoo lanaa 'aabideen
حسین تاجی گله داری:
و (نیز) آنها را پیشوایانی قرار دادیم که بهفرمان ما (مردم را) هدایت میکردند، و انجام کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم، و آنها (همه) عبادتگزار ما بودند.
English Sahih:
And We made them leaders guiding by Our command. And We inspired to them the doing of good deeds, establishment of prayer, and giving of Zakah; and they were worshippers of Us. (Al-Anbya [21] : 73)
1 Mokhtasar Farsi (Persian)
و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که مردم توسط آنها به خیر هدایت میشدند، و مردم را به توحید در عبادت الله، با فرمانی از جانب او تعالی دعوت میکردند و به آنها وحی کردیم که کارهای نیک انجام دهید، و نماز را به کاملترین وجه برپا دارید، و زکات را بپردازید، و در برابر ما تسلیم بودند.
2 Islamhouse
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت میکردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنان وحی کردیم؛ و آنان [همه] عبادتکننده ما بودند.
3 Tafsir as-Saadi
وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ و بي گمان پيش از اين به ابراهيم هدايت و راهيابي داديم و به [حال او] دانا بوديم.
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ آنگاه که به پدر و قومش گفت:«اين تنديسها چيست که همواره به عبادت آنها مشغول هستيد؟»
قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ گفتند: «ما پدران خويش را ديده ايم که اينها را پرستش مي کردند».
قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ گفت:«به راستي شما و پدرانتان در گمراهي آشکاري بوده ايد»
قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ گفتند: «آيا برايمان حق آورده اي يا از افراد شوخي کننده و بازيگر هستي؟»
قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ گفت: «بلکه پروردگارتان ، پروردگار آسمانها و زمين است ، همان پررودگاري که آنها را آفريد، و من بر اين [سخن] گواهم.
وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ و سوگند به خداوند پس از آنکه پشت کرديد و رفتيد نسبت به بت هايتان تدبيري خواهم انديشيد.
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ آنگاه آنها را تکه تکه کرد، مگر بت بزرگشان را تا به پيش آن باز گردند.
قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ گفتند:«چه کسي با خدايان ما چنين کره است؟ بي گمان او از ستمکاران است».
قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ گفتند:«شنيديم جواني که به او ابراهيم گفته مي شود از آنها [به بدي] ياد مي کرد»
قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُم يَشْهَدُونَ گفتند: «او را به حضور مردم بياوريد باشد که آنان گواهي دهند».
قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ گفتند:«اي ابراهيم! آيا تو اين کار را با خدايان ما کرده اي؟»
قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ [ابراهيم] گفت: «بلکه اين بت بزرگ چنين کاري را کرده است، پس اگر سخن مي گويند از آنان بپرسيد.
فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ پس آنان به خود آمدند و گفتند: «بي گمان شما ستمگريد»
ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء يَنطِقُونَ سپس سرافکنده شدند [و گفتند]: «بي شک تو مي داني که آنها سخن نمي گويند».
قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ [ابراهيم] گفت: «آيا به غير از خداوند چيزي را مي پرستيد که هيچ سود و زياني را به شما نمي رساند؟»
أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ واي بر شما، و واي بر چيزهايي که به جاي خدا مي پرستيد! آيا خرد نمي ورزيد؟
قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ گفتند:«اگر مي خواهيد کاري بکنيد او را بسوزانيد و خدايانتان را ياري دهيد».
قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ گفتيم:«اي آتش! بر ابراهيم سرد و سلامت باش».
وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ و خواستند [در حق او] نيرنگ ورزند، پس ما آنان را زيبارترين مردم نموديم.
وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ و او و لوط را رهايي بخشيديم و به سرزميني برديم که در آن براي جهانيان برکت نهاده ايم.
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ و اسحاق را به او ببخشيديم و [افزون بر خواسته هايش] يعقوب را نيز به او بخشيديم، و همه را شايسته قرار داديم.
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ و آنان را پيشواياني قرار داديم که به فرمان ما رهبري مي کردند، و انجام دادن نيکي ها و بر پاداشتن نماز و پرداختن زکات را به آنان وحي کرديم و آنان تنها ما را مي پرستيدند.
(51) وقتی که خداوند متعال از موسی و محمد صلی الله علیه وسلم و کتابهایشان سخن به میان آورد، فرمود: (﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ إِبۡرَٰهِيمَ رُشۡدَهُۥ﴾) پیش از فرستادن موسی و محمد و نازل شدن کتابهایشان، وسیلۀ هدایت و راهیابی را به ابراهیم دادیم. خداوند، ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان داد، و به مقامی از هدایت و رشد رساند که با آن به کمال رسید و مردم را به سوی آن فراخواند؛ هدایت و رشدی که خداوند جز محمد به هیچ کس نداده است. خداوند متعال رشد و راهیابی را، به ابراهیم نسبت داد، چون برحسب جایگاه بلندی که از آن برخوردار بود، از رشد و هدایت بهرهمند بود، و هر مؤمنی برحسب ایمانی که دارد، از هدایت و رشد برخوردار است. (﴿وَكُنَّا بِهِۦ عَٰلِمِينَ﴾) و ما به احوال او آگاه بودیم؛ یعنی وسیلۀ رشد و راهیابی را به او دادیم، و به ایشان رسالت بخشیدیم و وی را دوست خویش قرار دادیم، و او را در دنیا و آخرت برگزیدیم، چون میدانستیم که او شایستۀ آن است؛ زیرا هوشیار و فهمیده و پاکیزه بود. بنابراین به مجادلۀ ابراهیم با قومش، و نهی کردن آنها از شرک، و شکستن بتها و محکوم کردنشان با دلیل و برهان پرداخت و فرمود:
(52) (﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِيلُ ٱلَّتِيٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰكِفُونَ﴾) آنگاه که به پدر و قومش گفت: این مجسمهها -که خودتان آنها را ساخته و با دستهایتان تراشیده و به شکل برخی از مخلوقات درآوردهاید- چه هستند که همواره به عبادت آن مشغول هستید؟! و چه برتری دارند؟! عقلهایتان را از دست دادهاید، چرا که اوقات خود را، با پرستش این بتها ضایع نمودهاید، حال آنکه خودتان با دستان خود آنها را ساخته و تراشیدهاید، این بسیار چیز عجیبی است که آنچه را خود میسازید و میتراشید، عبادت میکنید.
(53) آنها مانند فرد درماندهای که کوچکترین شبهه و دلیلی ندارد، پاسخی بیدلیل آوردند و گفتند: (﴿وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا﴾) ما پدران خویش را دیدهایم که چنین میکردند، پس ما هم راه آنها را در پیش گرفته، و در عبادت بتها از آنها پیروی میکنیم. مشخص است که کار کسی دیگر -غیر از پیامبران- حجت نبوده، و جایز نیست الگو و اسوه قرار داده شود، به خصوص در اصلِ دین و توحید و یگانه دانستن پروردگار جهانیان.
(54) بنابراین ابراهیم بیان داشت که همه گمراه بوده و هستید: (﴿قَالَ لَقَدۡ كُنتُمۡ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمۡ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾) قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده و هستید، گمراهی آشکار و روشن! و چه گمراهی بالاتر از گمراه شدن آنها در شرک و ترک توحید است؟! یعنی آنچه شما گفتید -مبنی بر اینکه پدران ما چنین میکردند- نمیتواند مجوزی برای توجیه اعمالتان باشد، و شما و آنها در گمراهی روشن و آشکاری هستید.
(55) (﴿قَالُوٓاۡ﴾) با تعجب از گفتۀ ابراهیم و بزرگ جلوه دادن آن، و اینکه چگونه آنها و پدرانشان را بیخرد و نادان قرار میدهد، گفتند: (﴿أَجِئۡتَنَا بِٱلۡحَقِّ أَمۡ أَنتَ مِنَ ٱللَّٰعِبِينَ﴾) آیا سخنی که برای ما آوردهای، حقیقت دارد؟ یا اینکه شوخی و مسخره میکنی و نمیدانی چه میگویی؟ هدفشان از این گفته این بود که تو نمیدانی چه میگویی. و آنان دو محمل برای عمل ابراهیم قرار دادند، هرچند که آنها براساس گمان خود مطمئن بودند سخن ابراهیم، سخن فرد نادانی است که نمیداند چه میگوید.
(56) اما ابراهیم جوابی به آنها داد که بیخردی و کمعقلی آنها را مشخص کرد. ابراهیم گفت: (﴿بَل رَّبُّكُمۡ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلَّذِي فَطَرَهُنَّ﴾) من اهل شوخی و مزاح نیستم و آنچه میگویم، حقیقت دارد، و این بتها خدایتان نیستند، بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمین است، همان پروردگاری که آنها را آفریده است. پس ابراهیم برای آنها هم دلیل عقلی ارائه داد و هم دلیل نقلی بیان کرد . دلیل عقلی این بود که هرکس، حتی شما که با من مجادله میکنید، میدانید که تنها خداوند آفرینندۀ همۀ مخلوقات از قبیل: انسانها و فرشتگان و جن و حیوانات و آسمانها و زمین میباشد، و او به تدبیر امورشان میپردازد. پس هر مخلوقی، تحت تدبیر و تصرف او قرار دارد، و او آن را آفریده است، و همۀ چیزهایی که به غیر از خداوند پرستش میشوند، در این دایره داخلاند. پس کسانی که کمترین بهرهای از عقل و تشخیص دارند، جایز نمیبینند که پرستشِ آفریننده، روزی دهنده و مدبر حقیقی را رها کنند و به عبادتِ مخلوقی بپردازند که نمیتواند سود و زیانی به کسی برساند، و مرگ و زندگی و زنده شدن پس از مرگ در اختیار او نیست. اما دلیل نقلی، مطالبی است که از پیامبران ـ علیهم السلام ـ نقل شده است؛ زیرا آنچه آنها آوردهاند، از اشتباه به دور میباشد، و آنها حرف ناحق نمیگویند، و ازجملۀ آن، شهادت و گواهی دادن یکی از پیامبران بر این قضیه است. بنابراین ابراهیم گفت: (﴿وَأَنَا۠ عَلَىٰ ذَٰلِكُم﴾) و من، براینکه خداوند تنها معبود حقیقی است و پرستش غیر او باطل است، (﴿مِّنَ ٱلشَّٰهِدِينَ﴾) از گواهانم. و بعد از گواهی خداوند، چه شهادت و گواهی از شهادت و گواهی پیامبران بالاتر است؟! به خصوص گواهیِ پیامبرانِ اولوالعزم، و به خصوصِ گواهی خلیل الرحمان.
(57) پس از آنکه ابراهیم بیان کرد بتهای آنان هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند، خواست به صورت عملی ناتوانی بتها را به آنان نشان بدهد، و چارهای بیندیشد تا به ناتوانی و عدم کمک رسانی بتها اقرار نمایند. بنابراین گفت: (﴿وَتَٱللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصۡنَٰمَكُم﴾) و سوگند به خدا برای نابودی بتهایتان چارهای خواهم اندیشید؛ یعنی آنها را میشکنم، (﴿بَعۡدَ أَن تُوَلُّواۡ مُدۡبِرِينَ﴾) آنگاه که پشت کردید و برای مراسم عید از شهر بیرون رفتید و از آنها دور شدید.
(58) وقتی آنها رفتند، ابراهیم به صورت پنهانی به سوی بتها رفت. (﴿فَجَعَلَهُمۡ جُذَٰذًا﴾) و آنها را قطعه قطعه کرد. مجموعۀ بتها در یک خانه بودند، و ابراهیم همۀ آنها را شکست. (﴿إِلَّا كَبِيرٗا لَّهُمۡ﴾) بهجز بت بزرگشان، که آن را به منظوری که به زودی بیان میشود، سالم گذاشت. در این احتراز و استثنای عجیب بیندیشید! زیرا هر چیزی که مورد خشم خداوند باشد، کلمات «کبیر» و بزرگ بر آن اطلاق نمیشود مگر به صورتی که به اصحاب و اهل آن نسبت داده شود، چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم وقتی به پادشاهان مشرک دنیا نامه نوشت، فرمود:«به بزرگ فارس» ، «به بزرگ روم» و امثال این، و نفرمود:«به بزرگوار». و در اینجا خداوند متعال فرمود: (﴿إِلَّا كَبِيرٗا لَّهُمۡ﴾) مگر بت بزرگشان، و نفرمود:«بزرگی از بتهایشان»، این چیزی است که باید به آن آگاه بود، و از تعظیم و بزرگداشت چیزی که خداوند آن را حقیر و ناچیز قرار داده است، پرهیز کرد، مگر اینکه به کسانی نسبت داده شود که آن را تعظیم میکنند. (﴿لَعَلَّهُمۡ إِلَيۡهِ يَرۡجِعُونَ﴾) باشد که به سوی آن بازگردند؛ یعنی ابراهیم شکستن بت بزرگشان را به این خاطر ترک کرد تا به سوی آن بازگردند، و به دلیل او توجه نمایند و از آن اعراض نکنند. بنابراین در آخر فرمود: (﴿فَرَجَعُوٓاۡ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ﴾) به خودشان باز آمدند.
(59) وقتی توهین و ذلتی را که بر بتهایشان رفته بود مشاهده کردند، (﴿قَالُواۡ مَن فَعَلَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَآ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) گفتند: «چه کسی با خدایان ما چنین کاری کرده است! بی گمان او از ستمکاران است.» ابراهیم را به ستمگری متهم کردند، حال آنکه خود به این اتهام سزاوارتر بودند. آنها ابراهیم را به خاطر اینکه بتها را شکسته بود، به ستمگری متهم کردند؛ و ندانستند که شکستن بتها، از بهترین فضایل و دادگری و یگانهپرستی اوست؛ و ستمگر کسی است که بتها را به خدایی گرفته، و میبیند که چه بلایی برسر بتها آمده است، اما باز آنها را به خدایی میگیرد.
(60) (﴿قَالُواۡ سَمِعۡنَا فَتٗى يَذۡكُرُهُمۡ يُقَالُ لَهُۥٓ إِبۡرَٰهِيمُ﴾) گفتند: شنیدیم جوانی -که ابراهیم نامیده میشود- از بتها عیبجویی میکرد، و آنها را مذمت مینمود. و کسی که چنین گفته است، باید همو بتها را شکسته باشد. یا اینکه برخی شنیده بودند که ابراهیم گفته بود: برای نابودی بتها چارهای خواهد اندیشید.
(61) وقتی ثابت کردند که ابراهیم بتها را شکسته است، (﴿قَالُواۡ فَأۡتُواۡ بِهِۦ عَلَىٰٓ أَعۡيُنِ ٱلنَّاسِ﴾) گفتند: ابراهیم را به حضور مردم بیاورید، و درجایی که مردم ببینند و بشنوند، حاضر کنید. (﴿لَعَلَّهُمۡ يَشۡهَدُونَ﴾) تا آنها حضور داشته باشند و خود ببینند با فردی که خدایان آنها را شکسته است، چگونه برخورد میشود. و این چیزی بود که ابراهیم میخواست؛ زیرا هدفش این بود که درحضور مردم، حق بیان شود، و مردم حق را مشاهده نمایند، و حجت بر آنها اقامه گردد. چنانکه موسی وقتی با فرعون وعده کرد، گفت:﴿قَالَ مَوۡعِدُكُمۡ يَوۡمُ ٱلزِّينَةِ وَأَن يُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى﴾ موعد شما روز جشن است، و اینکه مردم به هنگام چاشت گرد آورده شوند.
(62) پس هنگامی که مردم حضور یافتند و ابراهیم احضار گردید، به او گفتند: (﴿ءَأَنتَ فَعَلۡتَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَا يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ﴾) آیا تو ای ابراهیم! بتها و خدایان ما را شکستهای؟ و این استفهام برای تقریر و اثبات است؛ یعنی چه چیزی به تو جرأت داد تا چنین کاریرا بکنی، و چه چیز باعث شد تا به این کار اقدام نمایی؟
(63) درحالی که مردم نظارهگر بودند، ابراهیم گفت: (﴿ بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا﴾) نه، بلکه بت بزرگشان این کار را کرده است؛ یعنی بر بتهای کوچک خشم گرفته که چرا همراه او عبادت میشوند؟! و آنها را شکسته است تا شما فقط بت بزرگتان را پرستش کنید. هدف از این سخن ابراهیم، محکوم کردن مخاطبان و اقامۀ حجت بر آنان بود. بنابراین گفت: (﴿فَسَۡٔلُوهُمۡ إِن كَانُواۡ يَنطِقُونَ﴾) پس اگر سخن میگویند، از آنان بپرسید. منظورش این بود که از بتهای شکسته شده بپرسید که چرا شکسته شدهاند، و از بتی که شکسته نشده است، بپرسید که چرا دیگر بتها را شکسته است؟ پس اگر حرف بزنند، جواب شما را خواهند داد. اما همۀ ما میدانیم که بتها سخن نمیگویند، و فایده و ضرری نمیدهند، حتی اگر کسی بخواهد به آنها آسیبی برساند نمیتوانند از خود دفاع نمایند و خود را یاری کنند.
(64) (﴿فَرَجَعُوٓاۡ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ﴾) و آنان به خود آمدند، و به عقلهایشان باز آمدند و دریافتند که در عبادت کردن بتها به بیراهه رفتهاند، و اعتراف کردند که مشرک و ستمگرند. (﴿فَقَالُوٓاۡ إِنَّكُمۡ أَنتُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾) پس [به همدیگر] گفتند: حقیقتاً شما ستمگرید.پس مقصود حاصل شد، و حجت بر آنها تمام گردید؛ زیرا خودشان اقرار و اعتراف کردند که آنچه بر آن هستند، باطل بوده، و کارشان کفر و ستمگری است. آنان در حالت اعتراف به گمراهی خود، باقی نماندند،
(65) بلکه (﴿ثُمَّ نُكِسُواۡ عَلَىٰ رُءُوسِهِمۡ﴾) چرخشی زدند و به عقب برگشتند؛ یعنی حالتشان دگرگون شد، و عقلهایشان به جای اولیهاش برگشت و گمراه شدند، و به ابراهیم گفتند: (﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ يَنطِقُونَ﴾) تو میدانی که اینها سخن نمیگویند. پس چگونه ما را مسخره کرده و دستور میدهی تا از آنها بپرسیم! حال آنکه میدانی بتها حرف نمیزنند؟
(66) ابراهیم با نکوهش و سرزنش آنها، و با بیان اینکه دچار شرک شدهاند، و اینکه خدایانشان سزاوار پرستش نیستند، گفت: (﴿قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمۡ شَيۡٔٗا وَلَا يَضُرُّكُمۡ﴾) آیا به جای خداوند، چیزهایی را میپرستید که کمترین سود و زیانی را به شما نمیرسانند؟ پس نمیتوانند سودی برسانند، و نمیتوانند زیان و بلایی را از شما دور کنند.
(67) (﴿أُفّٖ لَّكُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّه﴾) یعنی چقدر در زیان هستید، و چه معاملۀ زیانمندی کردهاید! و چیزهایی که به جای خدا میپرستید، چقدر حقیر هستند (﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾) آیا خرد نمیورزید تا به این حالت واقف شوید! پس چون عقل را از دست داده و از روی آگاهی مرتکب جهالت وگمراهی شدهاید، حیوانات از شما بهترند.
(68) وقتی ابراهیم آنها را جواب کوبنده داد، و ساکت کرد، و هیچ دلیلی برایشان باقی نماند، در سزا دادن او، از قدرت خود استفاده کردند و (﴿قَالُواۡ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاۡ ءَالِهَتَكُمۡ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ﴾) گفتند: ابراهیم را بسوزانید، و خدایانتان را یاری کنید؛ یعنی او را به بدترین شیوه به قتل برسانید، و اینگونه خدایانتان را یاری کنید. هلاک باشند! باز هم هلاک باشند؛ زیرا چیزی را عبادت کردند و به خدایی گرفتند که خودشان اعتراف نمودند به کمک آنها نیاز دارند.
(69) پس خداوند از خلیل خود -وقتی او را در آتش انداختند- حمایت نمود و به آتش گفت: (﴿يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ﴾) ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت شو. پس آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شد، و هیچ آسیبی به او نرسید، و کمترین رنجی را احساس نکرد.
(70) (﴿وَأَرَادُواۡ بِهِۦ كَيۡدٗا﴾) و برای نابودی او نیرنگ ورزیدند، و تصمیم گرفتند وی را بسوزانند، (﴿فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِينَ﴾) پس ما آنان را در دنیا و آخرت زیانبارترین مردم نمودیم، چنانکه خلیل و پیروانش را رستگار و سودمند گردانید.
(71) (﴿وَنَجَّيۡنَٰهُ وَلُوطًا﴾) و ایشان و لوط را رهایی بخشیدیم، چون از قومش کسی جز لوط ـ علیه السلام ـ ایمان نیاورده بود. گفته شده که لوط برادرزادهاش بوده است. پس خداوند ابراهیم را نجات داد، (﴿إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَا لِلۡعَٰلَمِينَ﴾) و او به سرزمینی هجرت نمود که در آن، برای جهانیان خیر و برکت نهادهایم. یعنی به شام رفت، و قومش را در بابل عراق رها کرد. ﴿وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ﴾ و گفت: همانا من دیار قومم را ترک خواهم کرد، و به جایی میروم که پروردگارم را عبادت کنم. یکی از برکتهای شام، این است که بسیاری از پیامبران در شام سر بر آوردند، و خداوند آن را، به عنوان محل هجرت خلیل خود انتخاب کرد، و یکی از سه خانۀ مقدس خداوند که بیتالمقدس است در این سرزمین قرار دارد.
(72) (﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ نَافِلَةٗ﴾) وقتی ابراهیم از قومش کنارهگیری کرد، اسحاق را به او بخشیدیم؛ و یعقوب، فرزندِ اسحاق را، افزون برخواستههایش در دوران پیری و نازایی همسرش به او دادیم، و فرشتگان او را به اسحاق مژده دادند:﴿وَمِن وَرَآءِ إِسۡحَٰقَ يَعۡقُوبَ﴾ و به دنبال اسحاق، یعقوب را دادیم. یعقوب، اسرائیل است که امت بزرگی از نسل او پدید آمد؛ و یکی از فرزندان ابراهیم، اسماعیل بود که امت بزرگوار عرب از نسل اویند، و سردار گذشتگان و آیندگان -محمد- از فرزندان اوست. (﴿وَكُلّٗا جَعَلۡنَا صَٰلِحِينَ﴾) و هر یک از ابراهیم و اسحاق و یعقوب را شایسته قرار دادیم؛ چرا که حقوق خدا و حقوق بندگانش را بهجای میآوردند.
(73) و از جملۀ صلاحیت و شایستگی آنها، این بود که خداوند آنان را پیشوایانی قرار داد که با فرمان او، مردم را هدایت میکردند، و این از بزرگترین نعمتهای خدا بر بنده است که پیشوا باشد و راهیافتگان به وسیلۀ او راهیاب شوند و سالکان به دنبال او حرکت کنند. و این بدان سبب بود که آنها صبر کردند و به آیات الهی یقین داشتند. (﴿يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾) مردم را، برابر دستوراتمان به دین ما راهنمایی میکردند. آنها طبق امیال و هوای نفس خودشان دستور نمیدادند؛ بلکه به فرمان خدا و به سوی دین خدا و پیروی از خشنودی الهی راهنمایی میکردند. و بنده، پیشوا نمیشود تا وقتی که به فرمان خدا دعوت نکند. (﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) و انجام دادن خوبیها را به آنان وحی نمودیم؛ آن را انجام میدادند، و مردم را به سوی آن فرا میخواندند. واین شامل همۀ خوبیهاست از قبیل: انجام دادن حقوق خدا و حقوق بندگان خدا. (﴿وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِ﴾) و برپاداشتن نماز و پرداخت زکات را به آنها وحی کردیم. این از باب عطف خاص بر عام است، چون این دو عبادت، شرافت و فضیلت بیشتری دارند، و چون هرکس نماز و زکات را به طور کامل انجام دهد ـآنگونه که خداوند دستور داده ـ دینش را بر پا داشته است. و هر کس نماز و زکات را ضایع کند، دیگر امور دینی را نیز ضایع خواهد کرد. نماز برترین اعمال است؛ چرا که حق خداوند در آن است، و زکات [نیز] برترین اعمال است که در آن با مردم نیکی کرده میشود. (﴿وَكَانُواۡ لَنَا عَٰبِدِينَ﴾) و آنها فقط ما را میپرستیدند؛ یعنی همواره عبادتهای قلبی و قولی و بدنی را در بیشتر اوقاتشان انجام میدادند. پس عبادت و بندگی، تبدیل به صفت و شخصیت آنها شده بود، و به آنچه خداوند مردم را بدان دستور داده و به خاطر آن آفریده است، متصف بودند.
4 Abdolmohammad Ayati
و همه را پيشوايانى ساختيم كه به امر ما هدايت مىكردند. و انجام دادن كارهاى نيك و برپاى داشتن نماز و دادن زكات را به آنها وحى كرديم و همه پرستنده ما بودند
5 Abolfazl Bahrampour
و آنها را پيشوايانى كرديم كه [مردم را] به فرمان ما هدايت مىكردند، و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را وحى كرديم و آنان پرستشگر ما بودند
6 Baha Oddin Khorramshahi
و آنان را پیشوایانی که به فرمان ما ره مینمودند، گرداندیم، و به آنان نیکوکاری و برپاداشتن نماز و پرداختن زکات را وحی کردیم، و پرستندگان ما بودند
7 Hussain Ansarian
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند، و انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحی کردیم، و آنان فقط پرستش کنندگان ما بودند
8 Mahdi Elahi Ghomshei
و آنان را پیشوای مردم ساختیم تا (خلق را) به امر ما هدایت کنند و هر کار نیکو را (از انواع عبادات و خیرات) و خصوص اقامه نماز و اداء زکات را به آنها وحی کردیم و آنها هم به عبادت ما پرداختند
9 Mohammad Kazem Moezzi
و گردانیدیمشان پیشوایانی که رهبری کنند به فرمان ما و وحی کردیم بسوی ایشان به جای آوردن خوبیها را و بپا داشتن نماز و دادن زکات را و بودند برای ما پرستندگان
10 Mohammad Mahdi Fooladvand
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند، و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند
11 Mohammad Sadeqi Tehrani
و آنان را پیشوایانی نهادیم (که) به امرمان (مکلفان را) رهبری میکنند و کار خیرات را و بر پاداشتن نماز را و دادن زکات را فراسویشان وحی کردیم ، حال آنکه آنان پرستندگان ما بودهاند
12 Mohsen Gharaati
و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مىکردند و به آنان، انجام کارهاى نیک و برپایى نماز و پرداخت زکات را وحى کردیم و آنان فقط ما را عبادت میکردند
13 Mostafa Khorramdel
ما آنان را پیشوایانی نمودیم که برابر دستور ما (مردمان را به کارهای نیک، راهنمائی و) رهبری میکردند، و انجام خوبیها و اقامهی نماز و دادن زکات را بدیشان وحی کردیم، و آنان تنها ما را میپرستیدند
14 Naser Makarem Shirazi
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت میکردند؛ و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم؛ و تنها ما را عبادت میکردند
15 Sayyed Jalaloddin Mojtabavi
و ايشان را پيشوايانى كرديم كه به فرمان ما راه نمايند، و به آنان كارهاى نيك كردن و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم، و ما را پرستندگان بودند