وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إنَّكُمْ لَتَأتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أحَدٍ
مِّنَ الْعَلمِينَ و لوط ]را فرستاديم[ آنگاه كه به قومش گفت : «شما كه بسيار زشتي را انجام مي دهيد كه هيچ كس از جهانيان در ]ارتكاب[ آن از شما پيشي نگرفته است.
أئِنَّكُمْ لَتَأتُونَ الرّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبيِلَ وَ تَأتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إلَّا أن قَالُوا ائتِنَا بِعَذَابِ الله إن كُنتَ مِنَ الصَّدِقِينَ آيا شما با مردان آميزش مي كنيد و راه ]فطري و شرعي تناسل[ را مي بنديد و در محافل خود كار ناپسند انجام مي دهيد؟!»، و پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند :«اگر راست مي گويي عذاب خدا را بر سر ما بياور!».
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَي الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ گفت : پروردگارا! مرا بر گروه فسادكاران پيروز گردان».
وَ لَمَّا جَآءَتْ رُسُلُنَآ إبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَي قَالُواْ إِنَّا مُهْلِكُواْ أهْلِ هَذِهِ
الْقَرْيَهِ إنَّ أهْلَهَا كَانُواْ ظَلِمِينَ و هنگامي كه فرستادگان ما براي ابراهيم مژده
آوردند، گفتند :«ما هلاك كنندة اين شهريم، بي گمان اهل آن ستمكار بودند».
قَالَ إنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوْا نَحْنُ أعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّه وَ أهْلَهُ إلَّا امْرَاتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَبِرِينَ ابراهيم گفت :«لوط در آن شهر است»، گفتند :«ما به هر كس كه در آنجاست داناتريم، بي گمان او و خانواده اش را رهايي مي بخشيم، مگر همسرش كه از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود».
وَ لَمَّآ أن جَآءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِي ءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالُواْ لَا
تَخَفْ وَ لَا تَحْزَنْ إنَّا مُنَجُّوكَ وَأهْلَكَ إلَّا امْرَأتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَبِرِينَ و
چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، لوط به خاطر آنان سخت ناراحت و دلتنگ شد، ]فرشتگان[ گفتند :«مترس و غمگين مباش كه ما نجات دهندة تو و خانواده ات هستيم، مگر زنت كه از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود».
إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُوا
يَفْسُقُونَ همانا ما بر اهل اين شهر به سزاي آن كه نافرماني مي كردند عذابي از آسمان نازل خواهيم
كرد.
وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ و به راستي از آن ]شهر[ براي
گروهي كه خرد مي ورزند نشانه اي روشن بر جاي گذاشتيم.
(28 - 29) پیشتر بیان شد که لوط علیه السلام به ابراهیم ایمان آورد و از
هدایت یافتگان گردید. و گفتهاند که لوط از فرزندان و دودمان ابراهیم نیست، بلکه برادر زادۀ ابراهیم
است. پس این فرمودۀ الهی که ﴿وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَ﴾[و در دودمان او، پیامبری و کتاب مقرر داشتیم] گرچه عام است، اما با این
تضادی ندارد که «لوط پیامبر باشد، اما نه از دودمان و فرزندان ابراهیم»،
چون این آیه برای تمجید و ستایش ابراهیم آمده و خبر داده است که لوط به دست ابراهیم هدایت یافت؛ و
کسی که به دست ابراهیم هدایت یافته باشد، با توجه به فضیلت هدایت کننده، از فرزندان او که هدایت
شدهاند، برتر میباشد. والله اعلم. پس خداوند لوط را به سوی قومش فرستاد و آنها با وجود شرکورزی،
کار زشت و هم جنسبازی و راهزنی انجام میدادند و لواط و منکرات و زشتیها در مجالس آنان شایع شده
بود. پس لوط آنان را نصیحت کرد و از این کارها باز داشت و زشتی این کارها و کیفر سخت آن را برایشان
بیان کرد. اما آنها نترسیدند و پند نپذیرفتند، (﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواۡ ٱئۡتِنَا بِعَذَابِ ٱللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) «و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست میگویی، عذاب خدا را بر سر ما بیاور».
(30 - 35) پس پیامبرشان از آنها ناامید شد و دانست که سزاوار عذاب
میباشند. و از اینکه آنها به شدت او را تکذیب کردند، ناراحت شد؛ پس علیه آنان دعا کرد و (﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِي عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) گفت: پروردگارا!
مرا بر گروه فسادکاران پیروز نما. پس خداوند دعایش را پذیرفت و فرشتگان را برای نابود کردنشان
فرستاد که قبل از آن، گذرشان بر ابراهیم افتاد و او را به تولد اسحاق و بعد از او یعقوب مژده دادند. سپس ابراهیم از فرشتگان پرسید: میخواهید کجا بروید؟ آنها نیز او را خبر
دادند که میخواهند قوم لوط را نابود کنند. پس ابراهیم با آنها گفتگو کرد و گفت: (﴿إِنَّ فِيهَا لُوطٗا﴾) لوط
در آن شهر است. فرشتگان به او گفتند: (﴿لَنُنَجِّيَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾) بیگمان
او و خانوادهاش را رهایی میبخشیم، مگر همسرش که از ماندگاران و نابود شوندگان خواهد بود. سپس
فرشتگان به راه افتادند تا اینکه به نزد لوط آمدند. لوط از آمدن آنها ناراحت و دلتنگ شد، چون آنها
را نشناخت و گمان برد که مهمان و مسافر هستند، بنابراین ترسید که قومش به آنها تجاوز کنند. پس فرشتگان به او گفتند: (﴿لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ﴾) مترس و غمگین مباش! و به او خبر دادند که آنها
فرستادگان خدا هستند، (﴿إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهۡلَكَ إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾) «ما نجات دهندگان تو و خانوادهات هستیم، مگر زنت که از ماندگاران و نابود شوندگان خواهد بود».
((إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰٓ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ﴾) ما
بر اهل این شهر به کیفر نافرمانیای که میکردند، عذابی از آسمان نازل خواهیم کرد. پس فرشتگان به او
فرمان دادند که شبانه به همراه خانوادهاش بیرون برود، پس صبحگاهان خداوند سرزمین آنها را زیرو رو
کرد و از آسمان پی در پی بر آنان سنگ باراند تا اینکه آنها را نابود و هلاک ساخت و آنها به
افسانهای از افسانهها تبدیل شدند و عبرتی از عبرتها گردیدند. (﴿وَلَقَد تَّرَكۡنَا مِنۡهَآ ءَايَةَۢ بَيِّنَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ﴾) و
از خانهها و آبادیهای قوم لوط، آثار روشن و نمایانی برجای گذاشتیم تا عبرتی برای کسانی باشند که
با دلهایشان عبرتها را درک مینمایند و از آن بهرهمند میشوند. همانگونه که خداوند متعال فرموده است:﴿وَإِنَّكُمۡ لَتَمُرُّونَ عَلَيۡهِم مُّصۡبِحِينَ وَبِٱلَّيۡلِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾
و شما صبح و شب از کنار آنها عبور میکنید، آیا خرد نمیورزید؟!