Skip to main content

وَقَالَتْ لِاُخْتِهٖ قُصِّيْهِۗ فَبَصُرَتْ بِهٖ عَنْ جُنُبٍ وَّهُمْ لَا يَشْعُرُوْنَ ۙ  ( القصص: ١١ )

وَقَالَتْ
و گفت
لِأُخْتِهِۦ
به خواهرش
قُصِّيهِۖ
دنبال کن او را
فَبَصُرَتْ
پس دید
بِهِۦ
او را
عَن
از گوشه ای، دورا دور
جُنُبٍ
از گوشه ای، دورا دور
وَهُمْ
و ايشان
لَا
متوجه نبودند
يَشْعُرُونَ
متوجه نبودند

Wa qaalat li ukhtihee qusseehi fabasurat bihee 'an junubinw wahum laa yash'uroon

و (مادر موسی) به خواهر او گفت: «به دنبالش برو» پس (خواهرش) او را از دور دید، در حالی‌که آن‌ها بی‌خبر بودند.

توضیح

۞ وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلٰٓى اَهْلِ بَيْتٍ يَّكْفُلُوْنَهٗ لَكُمْ وَهُمْ لَهٗ نَاصِحُوْنَ   ( القصص: ١٢ )

وَحَرَّمْنَا
و حرام کردیم، و باز داشتیم
عَلَيْهِ
بر او
ٱلْمَرَاضِعَ
دایگان، زنان شیرده
مِن
از
قَبْلُ
قبل
فَقَالَتْ
پس گفت
هَلْ
آيا
أَدُلُّكُمْ
راهنمایی کنم شما را
عَلَىٰٓ
بر
أَهْلِ
اهل
بَيْتٍ
خانه‌اي
يَكْفُلُونَهُۥ
سرپرستی می کنند او را
لَكُمْ
براي شما
وَهُمْ
و ايشان
لَهُۥ
براي او
نَٰصِحُونَ
خیر خواهان

Wa harramnaa 'alaihil maraadi'a min qablu faqaalat hal adullukum 'alaaa ahli baitiny yakfuloonahoo lakum wa hum lahoo naasihoon

و (پستان) همۀ زنان شیر‌ده را از پیش بر او حرام کردیم، آنگاه (خواهرش) گفت: «آیا شما را به خانواده‌ای راهنمایی کنم که او را برایتان نگه دارند در حالی‌که آن‌ها خیر خواه او باشند؟!».

توضیح

فَرَدَدْنٰهُ اِلٰٓى اُمِّهٖ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ اَنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ وَّلٰكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُوْنَ ࣖ  ( القصص: ١٣ )

فَرَدَدْنَٰهُ
پس برگرداندیم او را
إِلَىٰٓ
به سوی
أُمِّهِۦ
مادرش
كَىْ
تا
تَقَرَّ
روشن گردد
عَيْنُهَا
چشمش
وَلَا
غم نخورد
تَحْزَنَ
غم نخورد
وَلِتَعْلَمَ
و تا بداند
أَنَّ
كه
وَعْدَ
وعده
ٱللَّهِ
خداوند
حَقٌّ
حق
وَلَٰكِنَّ
و لكن
أَكْثَرَهُمْ
بیشتر آنها
لَا
نيست
يَعْلَمُونَ
نمي‌دانند

Faradadnaahu ilaa ummihee kai taqarra 'ainuhaa wa laa tahzana wa lita'lama anna wa'dal laahi haqqunw wa laakinna aksarahum laa ya'lamoon

پس او را به مادرش باز گرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد، و تا بداند که وعدۀ الله حق است، و لیکن بیشتر آن‌ها نمی‌دانند.

توضیح

وَلَمَّا بَلَغَ اَشُدَّهٗ وَاسْتَوٰىٓ اٰتَيْنٰهُ حُكْمًا وَّعِلْمًاۗ وَكَذٰلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِيْنَ   ( القصص: ١٤ )

وَلَمَّا
و هنگامي كه
بَلَغَ
رسید
أَشُدَّهُۥ
حد رشد خود
وَٱسْتَوَىٰٓ
و تعادل پیدا کرد
ءَاتَيْنَٰهُ
دادیم به او
حُكْمًا
حکمت
وَعِلْمًاۚ
و دانش
وَكَذَٰلِكَ
و اين چنين
نَجْزِى
پاداش می دهیم
ٱلْمُحْسِنِينَ
نيكوكاران

Wa lammaa balagha ashuddahoo wastawaaa aatai naahu hukmanw wa 'ilmaa; wa kazaalika najzil muhsineen

و چون (موسی) به (مرحلۀ بلوغ و) کمال قوت رسید و برومند شد، به او حکمت و علم دادیم، و این گونه نیکو‌کاران را پاداش می‌دهیم.

توضیح

وَدَخَلَ الْمَدِيْنَةَ عَلٰى حِيْنِ غَفْلَةٍ مِّنْ اَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيْهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلٰنِۖ هٰذَا مِنْ شِيْعَتِهٖ وَهٰذَا مِنْ عَدُوِّهٖۚ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِيْ مِنْ شِيْعَتِهٖ عَلَى الَّذِيْ مِنْ عَدُوِّهٖ ۙفَوَكَزَهٗ مُوْسٰى فَقَضٰى عَلَيْهِۖ قَالَ هٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطٰنِۗ اِنَّهٗ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِيْنٌ   ( القصص: ١٥ )

وَدَخَلَ
و وارد شد
ٱلْمَدِينَةَ
شهر
عَلَىٰ
بر
حِينِ
هنگام، وقت
غَفْلَةٍ
غفلت
مِّنْ
از
أَهْلِهَا
اهل آن(شهر)
فَوَجَدَ
پس یافت
فِيهَا
در آن جا
رَجُلَيْنِ
دو مرد
يَقْتَتِلَانِ
زد و خورد می کنند
هَٰذَا
اين
مِن
از
شِيعَتِهِۦ
پیرو او
وَهَٰذَا
و اين
مِنْ
از
عَدُوِّهِۦۖ
دشمنش
فَٱسْتَغَٰثَهُ
پس یاری خواست از او
ٱلَّذِى
كسي كه
مِن
از
شِيعَتِهِۦ
پیرو او
عَلَى
بر
ٱلَّذِى
كسي كه
مِنْ
از
عَدُوِّهِۦ
دشمن او
فَوَكَزَهُۥ
پس مشت زد به او
مُوسَىٰ
موسي
فَقَضَىٰ
پس کُشت
عَلَيْهِۖ
او را
قَالَ
گفت
هَٰذَا
اين
مِنْ
از
عَمَلِ
عمل
ٱلشَّيْطَٰنِۖ
شيطان
إِنَّهُۥ
همانا او
عَدُوٌّ
دشمن
مُّضِلٌّ
گمراه کننده
مُّبِينٌ
آشكار

Wa dakhalal madeenata 'alaa heene ghaflatim min ahlihaa fawajada feeha raju laini yaqtatilaani haazaa min shee'atihee wa haaza min 'aduwwihee fastaghaasahul lazee min shee'atihee 'alal lazee min 'aduwwihee fawakazahoo Moosaa faqadaa 'alaihi qaala haaza min 'amalish Shaitaani innahoo 'aduwwum mmudillum mubeen

او هنگامی به شهر وارد شد که اهل آن در غفلت بودند، ناگهان دو مرد را دید با هم نزاع (و جنگ) می‌کردند، یکی از آن‌ها از پیروان او بود، و دیگری از دشمنانش، پس آن که از پیروان او بود بر (علیه) کسی‌که از دشمنانش بود از وی یاری خواست. پس (موسی) به او مشت (محکمی) زد و کارش را ساخت، (و مُرد، موسی) گفت: «این از عمل شیطان بود، بی‌گمان او دشمن گمراه‌کنندۀ آشکاری است».

توضیح

قَالَ رَبِّ اِنِّيْ ظَلَمْتُ نَفْسِيْ فَاغْفِرْ لِيْ فَغَفَرَ لَهٗ ۗاِنَّهٗ هُوَ الْغَفُوْرُ الرَّحِيْمُ   ( القصص: ١٦ )

قَالَ
گفت
رَبِّ
پروردگار
إِنِّى
همانا من
ظَلَمْتُ
ستم کردم
نَفْسِى
خودم
فَٱغْفِرْ
پس بيامرز
لِى
براي من
فَغَفَرَ
پس آمرزید
لَهُۥٓۚ
او را
إِنَّهُۥ
همانا او
هُوَ
او
ٱلْغَفُورُ
بسیار آمرزنده
ٱلرَّحِيمُ
مهربان

Qaala Rabbi innee zalamtu nafsee faghfir lee faghafaralah; innahoo Huwal Ghafoorur Raheem

(سپس) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم، پس مرا ببخش» آنگاه (الله) او را بخشید، بی‌تردید او آمرزندۀ مهربان است.

توضیح

قَالَ رَبِّ بِمَآ اَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ اَكُوْنَ ظَهِيْرًا لِّلْمُجْرِمِيْنَ   ( القصص: ١٧ )

قَالَ
گفت
رَبِّ
پروردگار
بِمَآ
به سبب آنچه
أَنْعَمْتَ
نعمت دادي
عَلَىَّ
بر من
فَلَنْ
پس هرگز نمی شوم
أَكُونَ
پس هرگز نمی شوم
ظَهِيرًا
پشتیبان
لِّلْمُجْرِمِينَ
برای مجرمان

Qaala Rabbi bimaaa an'amta 'alaiya falan akoona zaheeral lilmujrimeen

گفت: «پروردگارا! به شکرانۀ نعمتی که بر من عطا کردی، پس هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود».

توضیح

فَاَصْبَحَ فِى الْمَدِيْنَةِ خَاۤىِٕفًا يَّتَرَقَّبُ فَاِذَا الَّذِى اسْتَنْصَرَهٗ بِالْاَمْسِ يَسْتَصْرِخُهٗ ۗقَالَ لَهٗ مُوْسٰٓى اِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِيْنٌ   ( القصص: ١٨ )

فَأَصْبَحَ
پس صبح کرد
فِى
در
ٱلْمَدِينَةِ
شهر
خَآئِفًا
در حال ترس
يَتَرَقَّبُ
مراقبت می کند، مواظبت می کند
فَإِذَا
پس ناگهان
ٱلَّذِى
كسي كه
ٱسْتَنصَرَهُۥ
یاری خواست از او
بِٱلْأَمْسِ
دیروز
يَسْتَصْرِخُهُۥۚ
با فریاد از او یاری می خواهد
قَالَ
گفت
لَهُۥ
به او
مُوسَىٰٓ
موسي
إِنَّكَ
همانا تو
لَغَوِىٌّ
گمراه و سرگشته
مُّبِينٌ
آشكار

Fa asbaha fil madeenati khaaa'ifany yataraqqabu fa izal lazis tansarahoo bil amsi yastasrikhuh; qaala lahoo moosaaa innaka laghawiyyum mubeen

پس (موسی) در شهر ترسان، و چشم به راهِ حادثه (شب را) صبح نمود، که ناگهان (دید) همان کسی‌که دیروز از او یاری خواسته بود، او را فریاد می‌زند (و کمک می‌خواهد) موسی به او گفت: «بی‌گمان تو آشکارا (انسان ماجرا جو و) گمراه هستی».

توضیح

فَلَمَّآ اَنْ اَرَادَ اَنْ يَّبْطِشَ بِالَّذِيْ هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَاۙ قَالَ يٰمُوْسٰٓى اَتُرِيْدُ اَنْ تَقْتُلَنِيْ كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًاۢ بِالْاَمْسِۖ اِنْ تُرِيْدُ اِلَّآ اَنْ تَكُوْنَ جَبَّارًا فِى الْاَرْضِ وَمَا تُرِيْدُ اَنْ تَكُوْنَ مِنَ الْمُصْلِحِيْنَ   ( القصص: ١٩ )

فَلَمَّآ
پس هنگامي كه
أَنْ
كه
أَرَادَ
قصد كرد
أَن
كه
يَبْطِشَ
حمله ور شود
بِٱلَّذِى
به کسی که
هُوَ
او
عَدُوٌّ
دشمن
لَّهُمَا
برای آن دو
قَالَ
گفت
يَٰمُوسَىٰٓ
موسي
أَتُرِيدُ
آیا می خواهی
أَن
كه
تَقْتُلَنِى
بکشی مرا
كَمَا
همان گونه كه
قَتَلْتَ
کشتی
نَفْسًۢا
شخصی
بِٱلْأَمْسِۖ
دیروز
إِن
نمی خواهی
تُرِيدُ
نمی خواهی
إِلَّآ
مگر
أَن
كه
تَكُونَ
باشی
جَبَّارًا
زورگو
فِى
در
ٱلْأَرْضِ
زمين
وَمَا
و نمی خواهی
تُرِيدُ
و نمی خواهی
أَن
كه
تَكُونَ
باشی
مِنَ
از
ٱلْمُصْلِحِينَ
اصلاحگران

Falammaaa an araada ai yabtisha billazee huwa 'aduwwul lahumaa qaala yaa Moosaaa atureedu an taqtulanee kamaa qatalta nafsam bil amsi in tureedu illaaa an takoona jabbaaram fil ardi wa maa tureedu an takoona minal musliheen

پس هنگامی‌که (موسی) خواست به کسی‌که دشمن هر دوی آن‌ها بود، حمله برد (و بزند، او فریاد زد و) گفت: «ای موسی! آیا می‌خواهی مرا بکشی همان گونه که دیروز کسی را کشتی؟! تو فقط می‌خواهی در زمین جبّاری باشی، و نمی‌خواهی که از مصلحان باشی!».

توضیح

وَجَاۤءَ رَجُلٌ مِّنْ اَقْصَى الْمَدِيْنَةِ يَسْعٰىۖ قَالَ يٰمُوْسٰٓى اِنَّ الْمَلَاَ يَأْتَمِرُوْنَ بِكَ لِيَقْتُلُوْكَ فَاخْرُجْ اِنِّيْ لَكَ مِنَ النّٰصِحِيْنَ   ( القصص: ٢٠ )

وَجَآءَ
و آمد
رَجُلٌ
مردي
مِّنْ
از
أَقْصَا
دورترین(نقطه) شهر
ٱلْمَدِينَةِ
دورترین(نقطه) شهر
يَسْعَىٰ
می دود
قَالَ
گفت
يَٰمُوسَىٰٓ
موسي
إِنَّ
همانا
ٱلْمَلَأَ
سران قوم
يَأْتَمِرُونَ
مشاوره و تصمیم گیری می کنند
بِكَ
درباره تو
لِيَقْتُلُوكَ
تا بکشند تو را
فَٱخْرُجْ
پس خارج شو
إِنِّى
همانا من
لَكَ
به تو
مِنَ
از
ٱلنَّٰصِحِينَ
خیر خواهان

Wa jaaa'a rajulum min aqsal madeenati yas'aa qaala yaa Moosaaa innal mala a yaa tamiroona bika liyaqtulooka fakhruj innee laka minan naasiheen

و (در این هنگام) مردی از دورترین نقطۀ شهر شتابان آمد (و) گفت: «ای موسی! همانا بزرگان (و اشراف قوم) دربارۀ تو مشورت می‌کنند؛ تا تو را بکشند، پس بی‌درنگ (از شهر) بیرون شو، بی‌تردید من از خیر خواهان تو هستم»

توضیح